۱۳۹۳ تیر ۲۵, چهارشنبه

آیا شیعه کافر است یا مسلمان ؟

فیصله در دست شماست 
بخوانید ونظر خود را بنویسید !
آیا شیعه کافر است یا مسلمان ؟
اهل سنت وحفاظت قرآن – شیعه وتحریف قرآن

ابتدای نزول قرآن مجید در تاریخ 21 رمضان المبارک مطابق با 10 اگست سال 610 میلادی شروع شد در آن زمان عمر نبی اکرم % مطابق با تاریخ قمری 40 سال و 6 ماه و12 روز و مطابق با حساب شمسی 39 سال و 3 ماه و22 روز بود .
( الرحیق المختوم ص 96 – 97 ) 
آیات اولیه ای که بر نبی اکرم % نازل شدند 5 آیه اول سوره علق بودند که هنگام تکرار حضرت جبرئیل ٪ نبی اکرم ٪ آنرا زیر زبان تکرار می نمود که الله تعالی بعد در آیه 16 سوره قیامه فرمود ای نبی زبانت را حرکت نده ودر همین سوره آیه 17 و 18 می فرماید بی شک این قرآن را در سینه تو جمع نمودن و آنرا به تو یاد دادن وظیفه ی ماست لهذا وقتی آن برایت خوانده می شود با توجه گوش کن .
وسال وفات نبی اکرم ٪ جبرئیل دوبار از زبان رسول مقبول اسلام ٪ آنرا گوش نمود گویا که سینه مبارک نبی اکرم ٪ بزرگترین وصحیح ترین مخزن قرآن بود که شائبه کوچکترین اشتباهی نسبت به آن کفر محسوب می گردد . اما چونکه نزول قرآن بصورت صوتی بود رسول مقبول اسلام ٪نحوه صحیح تلفظ و اعراب را هم به شاگردان خود یاد می داد وبعد از هجرت به مدینه منوره اولین کاری که انجام داد ساختن مسجد وبنای سایبانی بنام صفه جهت تدریس قرآن بود که اساتذه در آن محل به شاگردان خود تعالیم می دادند همانطور که حضرت عباده بن صامت ^ می فرماید وقتی که کسی هجرت کرده به مدینه منوره می آمد ما او را به یک انصاری تحویل می دادیم تا به او قرآن بیاموزد و در مسجد النبی آنقدر تعلیم القرآن بالا گرفت که نبی اکرم ٪ دستور داد آواز خود را پست کنید . وشب وروز صحابه کرام # مشغول حفظ قرآن مجید بودند و چون حافظه اعراب در آن زمان خیلی قوی بود طوری که تمام اعراب نسب خود و حتی نسب اسب های خود را هم از بر کرده بودند لهذا در وقت کمی تعداد زیادی از آنان توانستند قرآن مجید را حفظ نمایند بطوری که در سال 4 هجری حادثه المناک بئر معونه ( حادثه قرّآء ) پیش آمد ودر آن 70 صحابی که همه آنان از حافظان قرآن بودند شهید شدند ودر نتیجه همین ذوق وشوق حفظ قرآن بود که در زمان خود نبی اکرم صلی الله علیه وسلم جماعت بزرگی از اصحاب رضی الله عنهم جزء رده ی حافظان قرآن قرار گرفتند طوری که فورا بعد از وفات نبی اکرم صلی الله علیه وسلم در سال 11 هجری در جنگ یمامه 700 حافظ قرآن به شهادت رسیدند و ازمشهورترین حافظان آن جماعت دربین اصحاب می توان اسامی زیر را نام برد .
حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه حضرت عمر فاروق رضی الله عنه حضرت عثمان غنی رضی الله عنه حضرت علی المرتضی رضی الله عنه حضرت طلحه رضی الله عنه حضرت سعد رضی الله عنه حضرت عبدالله بن مسعود رضی الله عنه حضرت حذیفه بن یمان رضی الله عنه حضرت سالم رضی الله عنه حضرت ابو هریره رضی الله عنه حضرت عبدالله بن عمر رضی الله عنه حضرت عبدالله بن عباس رضی الله عنه حضرت عمروبن عاص رضی الله عنه حضرت عبدالله بن عمرو رضی الله عنه حضرت امیر معاویه رضی الله عنه حضرت عبدالله بن زبیر رضی الله عنه حضرت عبدالله بن سائب رضی الله عنه حضرت عایشه صدیقه ام المومنین رضی الله عنها حضرت ام المومنین حفصه رضی الله عنها حضرت ام المومنین ام سلمه رضی الله عنها ( مقدمه معرف القرآن ، ص 81 ) 
در کنار حفظ قرآن نبی اکرم صلی الله علیه وسلم از کتابت آن فراموش نشده بلکه هر زمان که آیه ای نازل می شد دستور می داد او را بنویسند وکاتب وحی حضرت زید بن ثابت رضی الله عنه کاتب خصوصی رسول مقبول بودند ودر کنار حضرت زید کاتبان وحی دیگری به نام های حضرت ابوبکرصدیق رضی الله عنه حضرت عمر فاروق رضی الله عنه حضرت عثمان غنی رضی الله عنه حضرت علی مرتضی رضی الله عنه حضرت ابی بن کعب رضی الله عنه حضرت زبیر بن عوام رضی الله عنه حضرت معاویه بن ابوسفیان رضی الله عنه حضرت مغیره بن شعبه رضی الله عنه حضرت ابان بن سعید رضی الله عنه حضرت خالد بن ولید رضی الله عنه حضرت ثابت بن قیس رضی الله عنهم اجمعین ولعنه الله علی اعدائهم الی یوم الدین بودند که کار کتابت را بعهده داشتند . 
( فتح الباری جلد 9 ، ص 18 ) 
ورسول مکرم اسلام صلی الله علیه وسلم آنقدر به امر کتابت اهمیت می داد که صحابی بنام عبدالله بن سعیدبن العاص رضی الله عنه که در زمانه جاهلیت مشهور به کاتب بود را ماموریت دادند تا صحابه رضی الله عنهم را نوشتن وسواد یاد دهد که در عهد نبوی تعداد کاتبان وحی به 40 نفر رسیدند . 
( علوم الحدیث از دکتر صبحی صالح ، بیروت ) 
هر بار که آیه ای نازل می شد پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم به آنها دستور میداد که این آیه را در فلان سوره وبعد از فلان آیه قرار دهید واصحاب جلیل القدر او بر روی برگ درخت ، برروی سنگ ، بر بروی پوست و بر روی استخوان آنها را می نوشتند . و با ذوق وشوق واستعداد خود صحیفه هایی را مرتب می کردند همانطور که قبل از اسلام حضرت عمر رضی الله عنه خواهر او و دامادش در صحیفه ای سوره طه را نوشته بودند ودر منزل تعلیم می نمودند . لذا در زمان وفات حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم 17 صحیفه به شکل های مختلف وجود داشت .
( آیینه پرویزیت از مولانا عبدالرحمن گیلانی حصه پنجم ص 718 ) 
در جنگ یمامه زمانی که تعداد زیادی از قاریان قرآن شهید شدند این احساس در ذهن حضرت عمر فاروق رضی الله عنه پیدا شد که اگر حافظان قرآن همه شهید شوند حفاظت قرآن به خطر می افتد لذا این پیشنهاد را به خلیفه بلافصل رسول مقبول صلی الله علیه وسلم حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه یار غار رسول الله صلی الله علیه وسلم دادند وحضرت ابوبکر رضی الله عنه فرمودند کاری را که رسول الله صلی الله علیه وسلم انجام ندادند من چطور آنرا انجام دهم و بعد از مدتی الله تعالی اهمیت آنرا در قلب پاک او القا نموده لذا اوبه حضرت زید بن ثابت رضی الله عنه کاتب وحی نبی اکرم صلی الله علیه وسلم دستور دادند تا قرآن را جمع آوری نماید .
حضرت زید بن ثابت رضی الله عنه می فرماید حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه و عمر فاروق رضی الله عنه اگر به من حکم می دادند که کوهی را از جای به جایی دیگر منتقل کنم آنقدر برایم مشکل نبود از این حکم جمع آوری قرآن وبعد از مدتی الله تعالی او را شرح صدر نصیب نموده و کار جمع آوری قرآن را شروع نمود . ( بخاری کتاب فضایل القرآن باب جمع القرآن )
حضرت زید رضی الله عنه با تلاش فراوان وعرق ریزی بی پایان توانست مجموعه ای به نام ( أُمّ ) تهیه نماید ودر این راه تلاشی خستگی ناپذیر نمود و کوشش او را می توان از اصولی که برای تایید نوشته ها مقرر فرمود مشخص نمود. 
1 – خود زید رضی الله عنه حافظ بود و نوشته بدست آمده را با آیات در حافظه خود مقایسه می نمود .
2 - حضرت عمر رضی الله عنه حافظ قرآن بود آیه بدست آمده را به تایید او هم می رساند .
3 – تا زمانیکه دو شاهد پیدا نمی شد که این آیت جلوی خود رسول الله صلی الله علیه وسلم نوشته شده آن را تایید نمی کرد .
4 – این نوشته قرآنی را که بدست می آمد با نوشته های دیگر آصحاب مقایسه می نمود . و با این اصول کتاب الأُمّ را جمع آوری نمود و این مجموعه ای که جمع آوری شد سه اوصاف واضح داشت وآن اینکه : 
1 – تمام آیات سوره ها همانطور مرتب شدند که خود رسول الله صلی الله علیه وسلم ترتیب داده بود . 
2 – در این مجموعه تمام لهجه ها موجود بودند که هر کس بتواند با لهجه خود تلاوت نماید .
3 –سوره ها جدا جدا ترتیب داده شد و هر سوره مصحفی جداگانه بود . 
و این نسخه نزد خلیفه ی بلا فصل رسول الله صلی الله علیه وسلم حضرت ابوبکر صدیق جمع آوری شد و بعد از وفات ایشان نسخه نزد پدر زن رسول الله صلی الله علیه وسلم وداماد حضرت علی رضی الله عنه یعنی خلیفه ثانی امت اسلامی حضرت عمر فاروق محفوظ شد وبعد از شهادت ایشان نزد ام المومنین حضرت حفصه رضی الله عنها گذاشته شد . وچون در بین مسلمانان قبایل مختلفی با لهجه های مختلف وجود داشت قرآن به هفت لهجه معروف تلاوت می شد . حضرت جبرئیل حکمی آورد که ای نبی شما امت خود را به یک حرف و لهجه تعلیم بدهید اما رسول مقبول اسلام دوباره خواهش نمود که من برای امت خود مغفرت طلب می کنم چون ضعیف است . جبرئیل تشریف آورده فرمود الله تعالی می فرماید امت خود را با دو حرف و لهجه تعلیم بده . رسول مقبول صلی الله علیه وسلم فرمود امت من طاقت ندارد ویکبار دیگر جبرئیل آمده عرض نمود که امت را با سه لهجه وحرف تعلیم بده اما نبی رحمت بازهم خواهش نمود که من باز هم برای امت خود مغفرت ومعافی طلب می نمایم وبرای بار چهارم جبرئیل آمد وعرض کرد که امت خودرا با هفت حرف تعلیم بده 
( مسلم ،کتاب فضایل القرآن ، باب بیان القرآن انزل علی سبعه احرف ) 
و این هفت لهجه در بین اصحاب عام شده بود و کتاب الأُمّ حضرت زید رضی الله عنه با همین هفت لهجه نوشته شد . و اصحاب گرامی از سال 25 هجری تا سال 35 هجری یعنی سال فتوحات دوره عثمانی هر منطقه ای را فتح می نمودند هر صحابی با لهجه خود قرآن را به آن مرد م تعلیم می داد در یک وقت محدود تمام مردم حقانیت هر هفت لهجه را می دانستند ولی هر چه اسلام بیشتر پیشرفت می کرد ودین به مناطق عجم ها رسید آگاهی از هفت لهجه کم شد و مردم همدیگر را بخاطر لهجه های مختلف تحقیر و تکفیر می نمودند وزمانی که حضرت حذیفه بن یمان رضی الله عنه از آذربایجان برگشت به داماد رسول مقبول صلی اله علیه وسلم حضرت عثمان پیشنهاد داد و عرض کرد که مردم در مناطق مختلف همدیگر را تکفیر می کنند شما قرآن را با یک لهجه جمع آوری نمایید تا همه مردم دنیا با همان یک لهجه تلاوت نمایند تا بین امت اختلافی پیش نیاید . و حضرت عثمان یک کمیته چهار نفره به حضور حضرت زید بن ثابت رضی الله عنه و حضرت عبدالله بن زبیر رضی الله عنه و حضرت سعید بن العاص رضی الله عنه و حضرت عبدالرحمن بن حارث رضی الله عنه تشکیل داد وبه آنها سفارش نمود که همان مصحفی که در زمان دو خلیفه بلافصل رسول الله صلی الله علیه وسلم رایج بوده را طوری باز نویسی بکنید که با یک لهجه تلاوت شود واگر در نوشتن کلمه ای اختلاف وجود داشت آنرا با لهجه قریش بنویسید واین کمیته توانست خدمت بزرگی انجام بدهد و آن اینکه کتاب الأُمّ را به یک نسخه وبا یک لهجه تالیف نمود ودر آن این اوصاف موجود بودند . 
1 – تمام صحیفه های موجود نزد اصحاب را جمع آوری نموده ودوباره با کتاب الأُمّ مقایسه نمودند . 
2 – سوره های قرآن که صحیفه های جداگانه بودند را به یک صحیفه بزرگ جمع آوری نمودند . 
3 – تمام صحیفه را بدون نقطه وحرکات نوشتند تا تمام مردم که لهجه های مختلف دارند بتوانند با یک لهجه تلاوت نمایند . 
4 – از این صحیفه مصحف های زیادی را نوشتند وبه کشور های مناطق از قبیل . مکه مکرمه ، شام ، یمن ، بصره وکوفه فرستادند ویک نسخه در مدینه منوره بایگانی نمودند . 
5 – همراه هر نسخه که به منطقه ای فرستاده می شد یک قاری بزرگوار همراه آن جهت تعلیم فرستاده می شد . 
6 – بعد از تکمیل مجموعه أُمّ حضرت عثمان برای جلوگیری از اختلاف های بعدی تمام نسخه هایی را که نزد اصحاب بود سوزاند .
لذا این عقیده هر مسلمان است که کتابی که توسط کمیته چهار نفری حضرت عثمان رضی الله عنه تایید ونوشته شد بر حق بوده و الله تعالی در طول 14 قرن طبق وعده خودش او را حفاظت نموده است وهر کس نسبت به حقانیت آن تردید داشته باشد و یا آنرا تحریف شده بداند از دایره اسلام خارج می گردد .
همانطور که الله تعالی می فرماید : 
﴿﴾ [قرآن کتابی است که هیچ شکی در آن وجود ندارد الروم: 1 – 2] 

هیچ شکی نیست که قرآن کتاب خداست و معجزه جاودان رسالت و نبوت پیامبر خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم می‌باشد و خداوند آن را برای هدایت و راهنمائی بشر نازل فرمود و قرآن برنامه بدون بديل و هدايتگر مردم به صلاح امور دين و دنياي آنهاست كه آنان را از تاريكي و ظلمات به نور و روشني تا روز قيامت رهنمون شده و آنان را به راه راست هدايت می‌نماید.
به اعتقاد همه مسلمانان قرآن با نقل متواتر، بطور نوشته و شفاهی نسل از نسل بدون هیچ گونه تغییر و تبدیلی به ما رسیده است و حفاظت از این کتاب عظیم را خود پروردگار جهانیان بر عهده گرفته است چنانچه می‌فرماید: ﴿﴾ [الحجر: 9] یعنی: «ما قرآن را نازل کردیم و همانا ما نگهدار آنیم».
وخداوند می‌فرماید: ﴿ فصلت: 42].یعنی: «هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به آن راه نمی‌یابد».
و به اعتقاد همه علمای اسلام هر کس کوچکترین شکی در کلام الله بودن آیه‌های قرآنی داشته باشدو یا یک لفظ از قرآن را انکار نماید یا بگوید آیه ای به قرآن افزوده شده است و یا چیزی از آن کم شده است و یا الفاظی تغییر داده شده اند از دائره اسلام خارج شده و کافر می گردد؛ چنانچه علامه ابن حزم در کتاب محلی می‌نویسند: وأن القرآن الذي في المصاحف بأیدي المسلمین شرقا وغربا فما بین ذلک من أول القرآن إلی آخر المعوذتین کلام الله عزوجل ووحیه أنزله علی قلب نبیه محمد صلی الله علیه و سلم من کفر بحرف منه فهو کافر( - محلی ص 1.)
ترجمه: بی‌شک قرآنی که در دست همه مسلمانان جهان قرار دارد از اول تا آخر معوذتین کلام خداوندی و وحی الهی است که بر قلب پیامبرش محمد صلی الله علیه و سلم نازل فرموده است و هر کس یک حرف از آن را انکار نماید کافر می‌شود.
قاضي عياض از ابو عثمان حداد نقل مي‌کند که او گفته است: تمام کساني که پيروان توحيد هستند بر اين اتفاق دارند که انکار يک حرف از قرآن کفر مي‌باشد( - الشفاء (ص، ۱۱۰۲-۱۱۰۳).)
ابن قدامه مي‌گويد: 
اگر شخصي سوره‌اي از قرآن يا آيه‌اي يا کلمه‌اي و يا حرفي از آن را انکار کند، در بين مسلمانان اختلافی وجود ندارد بر اينکه او کافر مي‌باشد.( - لمعة الاعتقاد ص 19 )
بغدادي مي‌گويد: اهل سنت تکفير نموده آن گروه از شیعه را که چنين مي‌پندارند که امروزه قرآن و سنت قابل حجيت نيست بخاطر اينکه - طبق گفتار آنها- صحابه بعضي از قرآن را تغيير داده و برخي ديگر را تحريف نموده‌اند.( - الفرق بین الفرق ص، 315 چاپ دار الآفاق، بیروت )
ابن حزم در جواب استدلال نصاري به عقیده شیعیان درباره تحريف قرآن چنين مي‌گويد:
و اما گفتارشان درباره ادعاي شیعیان در مورد دگرگوني قرآن، بايد گفت: شیعیان مسلمان بشمار نمي‌آيند( - الفصل 2/80 )
این قول اجماعی همه علماء و بزرگان اسلام در مورد قرآن می‌باشد که هر کس یک لفظ از قرآن را انکار کند و یا اعتقاد به تحریف و تغییر در قرآن داشته باشد کافر و از دائره اسلام خارج می‌باشد.

یکی از بزرگترین دلائلی که این فرقه را از دائره اسلام خارج می‌کند و این فرقه را جزو کفار قرار می‌دهد عقیده باطل این فرقه نسبت به کتاب عظیم الشان قرآن است، شیعیان طبق اظهارات کتابهای معتبر و اقوال آخوندهای بزرگ این فرقه اعتقاد دارند قرآن عظیم مورد تحریف قرار گرفته است، یعنی آیه‌هائی از قرآن حذف شده است و آیه‌هائی به قرآن افزوده شده است و علمای شیعه تحریف قرآن را نه به عنوان روایت بلکه به عنوان یک عقیده مسلم و قطعی در کتابهایشان بیان کرده اند.
اما همه می‌گویند شیعیان همین قرآن را می‌خوانند و همین قرآن را قبول دارند و حتی مسابقات قرآنی برگزار می‌کنند و غیره؟ 
در پاسخ آنها می‌گویم برای شناخت هر فرقه باید به کتب آن فرقه مراجعه نمود و دین و مذهب یک گروه و فرقه از مردم شناخته نمی‌شود بلکه باید به کتابهای آن مذهب مراجعه نمود، مثلا اگر کسی بخواهد در مورد مسیحیت و یا یهودیت قضاوت کند باید به کتب مسیحیان و یهودیان مراجعه نماید و نمی‌توان برای قضاوت در مورد یک دین و مذهب و یا حتی یک گروه با توجه به نظر و افکار افراد گروه و یا مذهب قضاوت نمود و الان ما هم اگر می‌خواهیم فرقه شیعه و عقائدش را بدانیم باید به کتابهای شیعه مراجعه کنیم زیرا آخوندهای شیعه مانند یهودیان بسیاری از حقائق مذهب خود را از عوام مخفی و پنهان نموده و طبق عقیده ای دیگر بنام تقیه تا ظهور مهدی به این نفاق ادامه خواهند داد، الان ما نگاهی به کتابهای شیعه می‌اندازیم تا ببینیم کتابهای شیعه در مورد تحریف قرآن چه می‌گویند.
گزارش تحریف شدن قرآن در احادیث شیعه آنقدر زیاد و چشمگیر است که علمای شیعه معتقدند از ارکان تشیع باور به تحریف قرآن است و این سخن مخالفان شیعه نیست بلکه چنانچه خواهد آمد بزرگترین علمای تاریخ تشیع چنین اظهار نظر کرده اند. 
چنانچه ابو الحسن عاملي مي‌گويد: نزد من «تحريف قرآن و تغييرش» از ضروريات مذهب شيعه می‌باشد( - مقدمه دوم، فصل چهارم، برای تفسیر مرآة الانوار و مشکاة الاسرار، و برای مقدمه تفسیر برهان بحرانی نیز چاپ شده است )
علمای بزرگ شیعه در کتابهایشان از عقیده شیعه و امامان معصوم به تحریف قرآن گفته اند و با صراحت بیان کرده اند که همه امامان معصوم و بزرگان شیعه معتقد به تحریف قرآن بوده اند چنانچه فیض کاشانی صاحب تفسیر صافی در مقدمه تفسیرش بعد از ذکر روایاتی که برای تحریف قرآن از آنان استدلال کرده است نتیجه گیری کرده است: آنچه که از این روایت و دیگر روایات از طریق اهل بیت (علیهم السلام) برداشت می‌شود این است که همانا قرآنی که اکنون نزد ماست، تمام آن نیست، چنانکه بر حضرت محمد (صلى الله علیه وسلم) نازل شد بلکه چیزهایی از آن مخالف است با آنچه خداوند نازل کرده است..و برخی از آن تغییر و تحریف شده است و همانا چیزهای بسیاری از آن حذف گردیده است، از جمله نام علی (علیه السلام) در جاهای بسیار، و همچنین لفظ «آل محمد» (صلى الله علیه وسلم) بیش از یکبار، و نام منافقین از جاهایش، و چیزهای دیگر از آن، و همچنین این قرآن بر ترتیبی که مورد پسند خدا و رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) باشد نیست.
نعمت الله الجزائری یکی از محدثین و علمای بزرگ شیعه در کتاب نورالبرهان بعد از ذکر روایاتی مبنی بر تحریف شدن قرآن می‌گوید: می‌گویم: اصحاب و علمای ما در کتاب های اصول حدیث و غیره روایات بسیار زیادی در حد تواتر نقل کرده اند که دلالت بر تحریف قرآن می‌کند و بسیار در آن نقص و زیادتی وجود دارد.
علمای بزرگ شیعه گفته اند روایات تحریف قرآن متواتر است و اگر قرار باشد روایات تحریف قرآن را انکار کنند باید به طور کلی مذهب شیعه را انکار نمایند و امامت را انکار نمایند زیرا روایات تحریف قرآن از روایات امامت هم بیشتر است و اگر شیعه ای عقیده تحریف قرآن را انکار نماید باید مذهب شیعه را منکر شود چنانچه عالم شیعه ملا باقر مجلسی در کتابش: «مرآة العقول من شرح أخبار آل الرسول» در شرح حديث هشام بن سالم از أبي عبدالله (عليه السلام) روایتی نقل کرده که جعفر صادق فرمود: 
«همانا قرآني که جبرئيل (عليه السلام) براي حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) آورد هفده هزار آيه بود.( - مرآة العقول من شرح أخبار آل الرسول جلد دوازدهم ص 525. )
ملا باقر مجلسی در شرح این حدیث مي‌گويد: مخفي نيست اين روايت و روايات صحيح ديگر، صريح و واضح است در مورد، کم شدن قرآن، و تغيير آن و نزد من روايات در اين زمينه از لحاظ معنا متواتر مي‌باشند، و کنار گذاشتن همه اين روايات موجب سلب اعتماد از تمام روايات مي‌گردد بلکه در گمان من روايات در اين زمينه کمتر از روايات درباره امامت نيست، پس چگونه (امامت) را با روايت ثابت مي‌کنند؟»
يعني چگونه با خبر و روايت امامت را ثابت مي‌کنند در حالیکه روایات تحریف قرآن از روایات امامت کمتر نیست پس اگر روایات تحریف قرآن را انکار کنند نمی‌توانند امامت را ثابت کنند.
و عالم شیعه یوسف بحرانی در کتابش درر النجفیة می‌گوید: اگر راه طعنه زدن به روایات تحریف قرآن باز شود با وجود کثرت و تواتر و مشهور بودن روایات، هرآینه طعنه‌زدن به تمام روایات شریعت (مذهب شیعه) ممکن خواهد بود.
توضیح: عالم بزرگ شیعه می‌گوید نمی‌توان در روایاتی که در کتب شیعه درباره اثبات تحریف قرآن آمده طعنه‌ای وارد ساخت زیرا طعنه زدن به آنها طعنه زدن به شریعت شیعه می‌باشد.
نعمت الله جزائری یکی از علمای شیعه می‌گويد: اخبار دال بر تحریف قرآن بيشتر از دو هزار روايت است و گروهی مانند مفيد و محقق داماد و علامه مجلسی ادعای وجود اجماع اماميه درباره آن را کردند. یعنی تشیع بر تحریف قرآن اجماع دارند. العیاذ بالله
شيخ مفيد می‌گويد: اخبار از ائمه هدای آل محمد به طور مستفيض وارد شده که در قرآن اختلاف است و ظالمان آیه‌هائی از آن را حذف و آن را ناقص کرده اند( - فصل الخطاب ص 248 )
هاشم بحرانی (يکی از مفسران بزرگ شیعه) می‌گويد: بدان حقيقتی که در آن هيچ شکی نيست، اين است که بر اساس اخبار متواتر آتی و غيره قرآنی که در ميان ماست بعد از رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) در آن تغييراتی رخ داده و آنهايي که آن را جمع کرده اند کلمات و آيات زيادی را در آن تغيير داده اند.( - مقدمه تفسير برهان در تفسير قرآن ص 36 )
و فراتر از همه این اقوال، شیعه در تاریخ ننگین خود کتابی با همین عنوان و در اثبات تحریف قرآن دارد که پرده از چهره کریه این مذهب خبیث برداشته است زیرا این کتاب با نام فصل الخطاب فی اثبات تحريف کتاب رب الارباب توسط یکی از بزرگترین علمای شیعه با نام نوری طبرسی نوشته شده است که پس از مرگش به خاطر عظمت و مقام بلندش بین تشیع در بقعه مبارکه نجف اشرف (نزد شیعه اشرف البقاع است) دفن شده و خمینی در کتابهایش از وی به عنوان محدث و عالم بزرگ شیعه نام برده است.
کتاب فصل الخطاب نوری طبرسی حقیقت کریه و باطل و کافر مذهب شیعه را به نمایش می گذارد و منافقان دین فروش را رسوا می‌کند و ادعای دروغین شیعیان که می‌گویند تحریف قرآن را قبول ندارند را باطل می‌کند.
نوری طبرسی از علمای بزرگ متاخر شیعه است که در سال 1320 هـ ق از دنيا رفته است نوری طبرسی ملعون در کتابش که آن را (فصل الخطاب فی اثبات تحريف کتاب رب الارباب) ناميده است با ارائه دلائل زیاد ثابت می‌کند اهل تشیع بر تحریف قرآن اجماع دارند کتاب فصل الخطاب دارای دو باب است:
اول: ادله تحريف قرآن (طبق مذهب کافر شیعه)
دوم: رد کسانی که تحریف قرآن را قبول ندارند
طبرسی در اين کتاب هزاران روايت آورده است تا ثابت کند قرآن اصلی قرآنی نیست که در دست مسلمانان است بلکه این قرآن مورد تحریف قرار گرفته و قرآن اصلی را مهدی با خود می آورد، وی با تاييد و توثيق روایات تحریف قرآن می‌گويد: بدان اين روایات از کتب معتبری نقل شده است که در اثبات احکام شرعی و آثار نبوی مورد اعتماد اصحاب ما است( - فصل الخطاب 249. )
نوری طبرسی در خلال بحثی طولانی و بررسی دقيق اقوال علمای خود با نقل های موثق می نويسد قول به تحريف و تغيير قرآن و اعتقاد به ناقص بودن، عقيده علمای بزرگ و محققان شیعه است که مورد اعتماد و الگوی آنها در دين هستند او پس از نامبردن بسياری از علمای شیعه که قائل به تحريف بودند، پنج صفحه از کتاب را با اسامی آن علمای کافر پر کرده است( - قصل الخطاب 25-30. )
اما چرا این قرآن را می‌خوانند و تفسیر می‌کنند و به بچه ها درس می‌دهند در حالی که به آن ایمان و اعتقاد ندارند؟
پاسخ این سوال را از زبان و قلم علمای شیعه بشنوید 
علامه مقبول دهلوی از علمای بزرگ شیعه و از مفسران نامدار در این باره چنین می‌گوید: از امام علی علیه السلام نقل شده است که آن حضرت فرمودند: خواندن قرآن به شکل اصلی و واقعی و همانگونه که بر پیامبر نازل شد حق مخصوص صاحب العصر امام زمان علیه السلام می‌باشد 
این عالم شیعه در جائی دیگر از تفسیرش می‌گوید ما به خاطر حکم امام مجبوریم تغییراتی که منافقین در قرآن داده اند را به حال خود بگذاریم و عذاب تغییر دهندگان را کم نکنیم البته تا جائیکه ممکن باشد مردم را باخبر می‌کنیم و قرآن اصلی را امام زمان علیه السلام می آورد و آنگاه می‌توانیم قرآن را طوری بخوانیم که خداوند نازل کرده است . 
جمع آوری :محمد سعید ترکمان زهی

۱۳۹۳ تیر ۲۴, سه‌شنبه

اعتراض بعضی از مغرضان از کتب فقهی اهل سنت والجماعت مسلک احناف

اعتراض بعضی از مغرضان از کتب فقهی اهل سنت والجماعت مسلک احناف از این است که نفهم هستن واز فهم دین محروم می باشند 
دوست عزیز . الحمدلله فقه احناف بر امت مسلمه احسان بزرگی نموده اند ومسایل فرعی را بصورت آسان و عام فهم در آورده ودر معرض عوام قرار داده اند وبعضی که بر آن اعتراض می کنند از نفهمی خود آنان است در یکی از مسایلی که این دوست نفهم مان نوشته مسئله نوشتن الحمد با خون و پیشاب می باشد که کمی آنرا واضح می نمائیم تا فریب و دجل این مکاران ظاهر شود وهمه بدانند که تعصب چقدر انسان را کور می نماید مسلک این دوستان در مقابله با احناف مانند مسلک شیعه در برابر اهل سنت می باشد شیعه همیشه برای بدنام کردن اهل سنت مسایلی را که از متشابهات هستند وغیر مفتی به هستند را به مردم عوام پیش می کنند وگاه گاهی هم الفاظ اهل سنت را دم بریده نقل می کنند وگاهی هم ترجمه آنرا غلط بیان نموده تا مردم را در مغلطه بیندازند .و نحوه عملکرد این دوستان ناباب و نفهم هم مانند آنهاست ( البته منظور از نفهم همان دسته از اهل حدیث این زمان هستند که تکفیری می باشند وبی ادب هستند ) ..............
........ 1 - اولا این مسئله یکی از مفردات کتب فقهی احناف می باشد که خود علماء احناف این مطلب را در کتب خود نوشته اند که یکی از نظریات شیخ محمد بن ابوبکر الاسکاف متوفی 333 هجری بوده همانطوری که در فتاوای قاضی خان درج شده است ( والذی رعف فلا یرقا دمه فاراد ان یکتب بدمه علی جیفۀ شیئا من القرآن قال ابو اسکاف یجوز قیل لو کتب باالبول قال او کان فیه شفاء ) اما از مسایل غیر مفتی به است ودر تمام ادوار کسی به آن فتوی نداده است اما شغل اهل حدیث همین است که مسایل غیر مفتی به را به رخ مردم می کشد تا آنها را از فقه بد گمان نماید همچون شیعه ها

2 – اگر هم کسی از علماء احناف رغبت به جواز داشته آنهم در حالت اضطرار بوده نه در حالت عادی وبنا به قاعده اضطرار در اسلام چیز های حرام در حالت اضطرار حلال می شوند و این قانون را الله تعالی خودش بیان نموده است که می فرماید : فمن اضطرّ غیر باغ ولا عاد .. ..... فمن اضطرّ فی مخمصۀ غیر متجانف لإثم ..... ولی باز هم در این مسئله اهل حدیث همچون شیعه از تعصب کورکورانه خود پیروی نموده وبرای بدنام کردن فقهآء احناف و سرگردان کردن عوام از بزرگان خودشان یعنی شیعه تقلید نموده و بجای نقل تمام مطلب از کتب احناف تکه ای را از آن نقل نموده و خیانت خود را آشکار نمودند این عادت مال شیعه ها بوده ولی عاملان به قرآن وحدیث هم دست کمی از استادان خود ندارند البته گاه گاهی افراد تیزهوش از استاد خود هم جلوتر می زند واین دوستان از همان دسته تیز هوشان این امت هستند که در مکاری وفریب کاری دست شیعه را از پشت بستند . حالانکه اصل مطلب در کتب احناف به این صورت است که : ( فقال لو رعف فکتب الفاتحه باالدم علی جبهته و انفه الاستشفآء وباالبول أیضا ان علم فیه شفآء لا بأس به لکن لا ینقل ( شامی مطبوعه کویته جلد 1 صفحه 154 )الابته برادران فریبکار ما جمله آخر این مطلب را بریده اند و به مردم پیش می نمایند کسانی هم که از علماء بطرف جواز رفته اند با شرایط و در حالت اضطرار بوده نه در حالت عادی و این مطلب را خود علماء احناف بیان نموده اند 
ودر خود شامی موجود است که می فرماید  یجوز ان علم فیه شفآء و لم یعلم دواء) یعنی در حالت اضطرار هم زمانی جایز است که یقین داشته باشد که در این شفاء است وبرای شفاء داروی حلال دیگری وجود ندارد آنهم با این شرایط که علماء کرام نوشته اند
 الف : از استعمال داروی حرام برای علاج بداند که در آن شفا وجود دارد .
 ب : برای علاج از داروی حلال چیزی موجود نباشد .
 ج : غلبه موت غالب باشد یعنی اگر با حرام علاج نکند احتمال مرگ دارد .
 د : این عمل بدستور طبیب ویا حکیمی متبحر باشد .
 ه : آن طبیب و حکیم مسلمان و پرهیزگار باشد . .
 لذا دوستان کسانی از علماء که در حالت اضطرار بر جواز رفته اند با شرایط فوق دستور به جواز داده اندو این فتوای جواز از خود علماء سلفی هم صادر شده است . همانطور که در کتب فقهی اهل حدیث نزل الاابرار فی فقه نبی المختار صفحه 301 موجود است که می گوید در حالت اضطرار علاج بالحرام جائز می باشد ومفتی اهل حدیث مفتی علامه وحیدالزمان می نویسد : ( وقیل یرخص إذا علم فیه الشفاء ولم یوجد دواء آخر حلال یوثر أثره کما رخّص الخمر العطشان وأکل المیته المضطر ) می گوید جایز است وقتی بداند در آن شفا است وداروی دیگری وجود ندارد مانند کسی که تشنه وگرسنه است ودر اضطرار شراب و گوشت حرام برایش جایز است . .
 اما متاسفانه کارنامه سیاه اهل حدیث رو خودتان می بینید که چقدر خیانت نموده اند
. بعد از این چون این مسئله که سلفی نادان بر این اعتراض نموده اگر کمی متوجه می شد می فهمید که این مسئله در کتب احناف زیر بحث وباب استعمال حرام برای علاج آورده شده است یعنی جواز این مسئله در کتب اهل سنت وجود ندارد بلکه این مسئله در حالت اضطرار است مثلا اگر کسی غذا می خورد و لقمه در گلویش گیر می کند واحتمال مرگ دارد وبجز شراب چیز دیگری وجود ندارد آن شراب برایش حلال است و اگر کسی برآ ن اعتراض نماید حماقت خود را آشکار می نماید .
 و این مسئله را رد المختار شرح در مختار معروف به شامی در باب تداوی بالحرام نوشته است وربطی به جواز ندارد که اهل حدیث این را بر جواز دلیل می گیرند و در این مورد علامه شاه ولی الله محدث دهلوی رحمه الله می فرماید : و اختلف أهل العلم فی التداوی باالشی النجس فأباح کثیر منهم التداوی به ( المسوّی صفحه 411 ) ودر کتاب عرف الشذی و کتاب البرجندی مسلک فقهاء را به این صورت یاد آوری نموده اند که ( بول ما یوکل اللحمه عند مالک وکذالک مذهب احمد و مذهب محمد وزفر و نجس عند ابی حنیفه والشافعی ) حتی جانورانی که گوشتشان خورده می شود اگر چه نز امام مالک و احمد وامام محمد وامام زفر جایز است ولی باز هم نزد امام ابوحنیفه جایز نیست لذا اگر اهل حدیث دجل می کنند ونصف مطلبی را از کتب احناف می نویسند ونصف دیگر آنرا می خورند تا مردم را بفریبند این مرض خودشان است نه مشکل احناف

3 – در این مسئله اگر اسمی از ادرار برده شده منظور آن ادرار انسان یا جانوران حرام گوشت نیست بلکه استعمال ادرار جانوران حلال گوشت برای علاج را بعضی علما در حالت اضطرار جایز قرار داده اند چون رد رالمختار در جایی این مسئله را عنوان نموده که بحث آن بول مأکول اللحم است یعنی ادرار حیواناتی که گوشتشان خورده می شود اهل حدیث پدر خود را هم در بیاورند نمی توانند ثابت کنند که این مسئله در مورد ادرار انسان یا جانوران حرام گوشت نوشته شده است ودر مورد ادرار جانوران حلال گوشت مسلک خود اهل حدیث حلت است ودر مذهب آنان حلال است همانطور ی که در کتب فتاوای اهل حدیث نوشته شده کتاب فتاوای ثنائیه جلد 2 صفحه 312 نوشته شده که نوشیدن ادرار شتر ، گاو ، گوسفند واسب جایز است . و همینطور در کتب نزل الابرار و عرف الجادی هم حلت این نوشیدنی خنک برایشان جایز قرار داده شده است .
4 - اصل مذهب احناف در این باره حرمت می باشد همچنان که در در کتاب شامی از امام حاوی قدسی نقل شده است که می فرماید : ( حتی یخشی علیه الموت وقد علم انه لو کتب فاتحۀ الکتاب او الاخلاص بذالک الدم علی جبهته ینقطع . فلا یرخص فیه ) حتی اگر خوف موت هم باشد و بداند که از نوشتن الحمد واخلاص شفا می یابد ولی باز هم برایش جایز نیست بله دوستان اصل مذهب احناف همین است و در جایی دیگر در درالمختار آمده است که ( لاللتداوی ولا لغیره عند ابی حنیفه ) نزد امام ابو حنیفه نه برای علاج ونه برای مقاصد دیگر جایز نیست و در جایی دیگر می آید ( وظاهر المذهب المنع ) یعنی اگر چه بعضی علماء در حالت اضطرار استعمال داروی حرام را جایز می دانند ولی ظاهر مذهب احناف از آن منع می نماید . 
5 – اگر اهل حدیث کمی به اصل روایتی که بر آن اعتراض دارند نگاه می نمودند می فهمیدند ولی حیف . اصل روایت این است (( فقال لو رعف فکتب الفاتحه باالدم علی جبهته و انفه الاستشفآء وباالبول أیضا ان علم فیه شفآء لا بأس به لکن لا ینقل ) این همان مطلبی است که اهل حدیث آنرا برای خودش پیروزی بحساب می آورد و هر جا فقه احناف را زیر سوال می برد البته با نقل نیمی از آن و جمله : به لکن لا ینقل را خودش خورده است مانند زکریها که دلیلشان برای ترک نماز این اسن که در قرآن آ»ده است ( لاتقربواالصلوۀ ) حالا نیم دیگر آیه را نمی خوانند که ( وأنتم سکاری ) از ذکری ها می پرسند چرا نماز نمی خوانی می گویند در قرآن الله گفته نماز نخوانید ونیم دیگر آنرا که در حالت مستی را خودشان قورت می دهند و این برادران نادان ما اهل حدیث همدست زکریها وشیعه ها را هم از پشت بستند و نصف این جمله کتاب احناف را قورت داده تا بتوانند مردم را فریب بدهند واز فقه بی اعتماد نمایند منظور از اصل روایت این است که اگر نوشته شود فاتحه بر پیشانی یاناف در حالت اضطرا برای حصول شفا و یا نوشته شود با ادرار حیوانات حلال گوشت ایرادی ندارد اما شفا در اینها ثابت نیست . و این جمله آخر را خود اهل حدیث مخفی نمودند که در این ها شفا ثابت نشده . یعنی بعضی از علماء احناف هم که در حالت اضطرار وبرای دارو می گویند ایرادی ندارد ولی به این شرط که بداند در آن شفا هست ودر آخر خود جمله فیصله نموده که در اینها شفا وجود ندارد یعنی کلام آخر این جایز نیست . پس اگر کمی این دوستان نادان فکر می کردند این جمله در اصل حرمت این مسئله را بیان می کند نه جواز آنرا

تشریح یک حدیث در مورد فاتحه خلف الامام

حديث كه غير مقلدين از ابو هريره نقل مي كنند كه در آن كلمه في نفسك استفاده شده است يعني : اب ذكر لفظة رويت عن النبي r في ترك قراءة فاتحة الكتاب بلفظ إدعت فرقة أنها دالة على أن ترك قراءة فاتحة الكتاب ينقص صلاة المصلي لا تبطل صلاته ولا يجب عليه إعادتها
2- أخبرنا يَعْقُوبُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الدَّوْرَقِيُّ ، أخبرنا ابْنُ عُلَيَّةَ ، عَنِ ابْنِ جُرَيْجٍ ، أَخْبَرَنِي الْعَلاءُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ يَعْقُوبَ ، أَنَّ أَبَا السَّائِبِ أَخْبَرَهُ ، سَمِعَ أَبَا هُرَيْرَةَ ، يَقُولُ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ : مَنْ صَلَّى صَلاةً لَمْ يَقْرَأْ فِيهَا بِأُمِّ الْقُرْآنِ ، فَهِيَ خِدَاجٌ ، فَهِيَ خِدَاجٌ ، هِيَ خِدَاجٌ غَيْرَ تَامٍّ ، فَقُلْتُ : يَا أَبَا هُرَيْرَةَ ، إِنِّي أَكُونُ أَحْيَانًا وَرَاءَ الإِمَامِ ، قَالَ : فَغَمَزَ ذِرَاعِي ، وَقَالَ : يَا فَارِسِيُّ اقْرَأْ بِهَا فِي نَفْسِكَ . 
اگر چه اين حديث صحيح مي باشد ولي نفعي براي آنها ندارد چون ::: مسئله قرائت في النفس كه در اين حديث آمده است منظور از آن اهسته خواندن پشت سر امام نيست چون اگر قرائت في النفس را اين جوري معني كنيم با آيه قرآن كه مي فرمايد گويد اذا قرئ القرآن فاستمعوا له وانصتوا لعلكم ترحمون واحاديث صحيحي مثل وَإِذاقَرَأَ فَأَنصِتُوا در تعارض مي شود لذا بايد تطذيق يا تاويل كرده شوند ولي تاويل و تطبيق دادن احاديث كار هر شخصي نيست و اين كار را فقهآء و محدثين كرام انجام داده اند ما نمي توانيم با هوي و هوس تشريح بكنيم بايد اقوال سلف را در نظر بگيريم اولا اين روايتي كه شما نقل كردين اگر چه صحيح مي باشد ولي اثر موقوفي از ابو هريره رضي الله عنه است و قانون محدثين وفقهآء است كه وقتي يك اثر موقوف با يك حديث مرفوع در تعارض مي باشد حديث مرفوع ترجيح داده مي شود و حديث ابو موسي اشعري صحيح ومرفوع مي باشد . قانوني كه امام نووي در شرح مسلم جلد 2 صفحه 265 در باره تعرض يك حديث موقوف با حديث مرفوع مي فرمايد مُتَأَوَّل أَو مَردُود وقتي حديث موقوف با مرفوع در تعارض باشد يا بايد تاويل شود و يا موقوف از نظر عمل مردود شمرده مي شود 
دوما : كلمه في نفس در زبان عربي تنها به معني آهسته خواندن نيست بلكه گاهي بمعني تنها خواندن هم مي آيد مثلا الله تعالي در قرآن پاك در سوره نسآء مي فرمايد قُل لَهُم فِي أَنفُسِهِم قَولَا بَلِيغَا . يعني اي رسول اكرم شما هر يك از آنها را تنها تبليغ نمائيد . ودر اين آيه في انفسهم به معني تنهايي آمده است و اين كلمه را در اين آيه مفسريني چون قاضي بيضاوي و صاحب روح المعاني و امام رازي در تفسير كبير جلد 3 صفحه 370 و امام عربيت علامه زمخشري در تفسير كشاف جلد 2 صفحه 371 به تنهايي معني نموده اند . و في نفسي را حضرت عبدالله بن عباس رضي الله عنه هم به معني تنهايي معني نموده اند ببينيد فتح الملهم شرح مسلم جلد 2 صفحه 28 ودر حديث قدسي كه در بخاري جلد 2 صفحه 1101 و مسلم جلد 2 صفحه 343 و مسند احمد جلد 3 صفحه 138 آمده است الله تعالي مي فرمايد : فَإِن ذَكَرَنِي فِي نَفسِهِ ذَكَرتُهُ فِي نَفسِي و..... يعني وقتي بنده اي مرا به تنهايي ياد مي كند من هم او را بتنهايي ياد مي كنم و در اين حديث چون كلمه في نفسه در مقابل في ملأئه آمده است و معني ملأئه جمع است لذا ترجمه نفسه تنها يي مي شود و در حديث كنز العمال در اين حديث از كلمه خَالِيَا استفاده شده است وبه معني تنهايي مي باشد و در قاموس هم معني في نفسه تنهايي آمده است ( فصل الخطاب صفحه 72 ) لذا اگر اين حديث اشما تاويل نشود وبه معني تنهايي ترجمه نشود با آيه قرآن واحاديث صحيح در تعارض مي شود و اثر موقوفي كه شما نوشتين اين جور معني مي شود كه شما قرائت نكنيد مگر زماني كه تنها نماز مي خوانيد و اين معني با آيه قرآن واحاديث صحيح هم معني شده و اين كاريست كه قهاء انجام داده اند ولي از چشم دشمنان فقهآء بدور مي باشند وديدن اين مسايل چشم بصيرت مي خواهد كه دشمنان علما از اين بصيرت خالي مي باشند . 
سوما : كلمه نفسه در زبان عربي گاهي به معني تفكر و تدبر مي آيد و جمله حديث كه شما آورده ايد همين معني را مي دهد و با دلايل فقها هم خواني دارد اگر حديث شما را اين جور معني كنيم كه في نفسه بمعني آهسته خواند باشد شما اين حديث بخاري شريف را چكار مي كنيد كه مي فرمايد و حضرت قتاده روايت مي كند : إِذَا طَلَّقَ فِي نَفسِهِ فَلَيسَ بِشَيء ( بخاري جلد 2 صفحه 794 ) يعني اگر انسان در فكر و خيال خود زن خود را طلاق بدهد ارزش ندارد و طلاق واقع نمي شود ولي اگر به طريق شما معني شود يعني اگر كسي آهسته زنش را طلاق بدهد واقع نمي شود و اين را خود شما هم قبول نداريد لذا في نفسه به معني تفكر و خيال مي آيد يعني انسان پشت سر امام قرائت نكند بلكه در خيال خود روي آيات تفكر و تدبر نمايد در مسلم شريف حديثي مي آيد كه مي فرمايد يَوُمُّ القَوم أَقرَأَهُم لِكِتَابِ الله ( مسلم جلد 1 صفحه 236 – ابوداوود جلد 1صفحه 93 – ترمذي جلد 1 صفحه 32 ) يعني امام و پيشواي قوم كسي است كه در كتاب الله بيشتر تدبر و تفكر نمايد . و كلمه أَقرَأَهُم به معني تدبر آمده است نه زياد تلاوت نمودن و امام نووي به اين صورت شرح مي نمايد كه : وَأَجَابُوا عَنِ الحَدِيثِ بِأَنَّ الأَقرَأَ مِنَ الصَحَابَةِ كَانَ هُوَ الأَفقَه ( جلد 1 صفحه 236 ) و او جواب حديث را به اين صورت داده اند كه در بين صحابه كسي كه أقرأ بود او أفقه بوده است . و در تاج العروس آمده است كه أَقرَأَ أَصحَابه وَأَتقَنَ لِلقُرآنِ وَأَحفَظَ يعني امام كسي است كه در قرآن بيشتر تدبر مي كند وبيشتر حاظ باشد و در نهايه جلد 4 صفحه 267 آمده است كه إِذَا قَرَأتَهَا فِي نَفسِكَ لَم يَكتُبَاهَا يعني وقتي شما در نفس ياد مي كنيد كراما كاتبين آنها را نمي نويسند حال اگر معني نفس را مانند شما بگيريم يعني فرشته ها اگر كسي آهسته تلاوت وذكر نمايد آنرا نمي نويسند و يا معني نفس تدبر و تفكر است كه فرشته ها آنرا نمي نويسند . و در حديث از ابو سعيد آمده است كه وقتي شيطان در نماز در دل شما وسوسه انداخت كه وضوي شما شكسته است شما در نفس بگوئيد تو دروغ مي گويي ( بلوغ المرام صفحه 8 ) اگر نفس را بصورت شما معني كنيم يعني مقتدي مي تواند با زبان بصورت آهسته به شيطان بگويد تو دروغ مي گويي من نشكسته است يا معني آن تدبر و تفكر است كه در خيال خود تصور نمايد 
لذا دوست عزيز استدلال شما از اين حديث براي قرائت مقتدي پشت سر امام درست نمي باشد بلكه حق جانب جمهور و ائمه اربعه مي باشد كه اگر كسي تنها خواند يا اامت نمود فاتحه را بخواند ولي اگر پشت سر امام اقتدا نمود نيازي به خواند فاتحه نيست همانطور كه آيه قرآن :::: اذا قرئ القرآن فاستمعوا له وانصتوا لعلكم ترحمون حديث مثل وَإِذاقَرَأَ فَأَنصِتُوا فيصله نمو ده اند و قرائت امام قرائت مقتدي بحساب مي آيد واين را خود رسول گرامي صلي الله عليه وسلم فيصله نموده اند كه مي فرمايند ::: مَن كََانَ لَهُ إِمَام فَقَرَآئَتُ الإِمَامِ لَهُ قَرَآئَه ( فتح القدير جلد 1 صفحه 239 ) كسي كه پشت امام نماز مي خواند قرائت امام قرائت او هم بحساب مي آيد و نيازي به خواندن فاتحه ندارد

عقيده غير مقلدين در مورد تقلید

عقيده غير مقلدين :: تقلید در لغت :ما‌ٴخوذ ازقلاده است (قلاده به معنی ـ گردن بند ـ زنجیری که بر گردن حیوانات یا مجرمین می بندند.)(واژه نامه دهخدا) و عبارت از تقلید کردن انسان به غیر است و در اصطلاح غزالی گفته اند: «هو قول بلا حجة» قبول کردن و پذیرفتن سخنی را بدون دلیل تقلید گویند.
از رسول الله پيروي ميكنيم.
در قرآن و حديث هم آمده است كه از الله و رسول الله پيروي كنيد. - جواب از مقلدين :: -با سلام آقاي دعوة العقيده چون شما فكرتان حيواني است معني تقليد را گردن بند حيواني مي كنيد ولي فكر اهل سنت والجماعت انساني است و علماء اهل سنت والجماعت گردن بند انساني را معني مي گيرند در بخاري شريف جلد 1 ص 48 ومسلم ج1 ص532 آمده است ::: إستعارت من أسمآء قلادة يعني حضرت عايشه رضي الله عنها گردن بند خواهرش اسماء را به امانت گرفت تقليد به اين معني هم است يعني گردن بندي كه عروس ها به گردن مي آندازند وباعث زيبايي انسان مي گردد و در مسند احمد ج 6 ص 272 آمده است كه :::: إنسلّت قلادة لي من عنقي فوقعت گردن بند از گردن من افتاد . . . حالا آقاي دعوه العقيده اين گردن بند حضرت عايشه كه در حديث آمده است را هم شما به گردن بند حيواني يا مجرمي ترجمه مي كنيد در ضمن تعريفي كه از تقليد كرديد كاملا اشتباه است چون تعريف تقليد اين نيسست كه قبول كردن حرف كسي كه دليل نداشته باشد بلكه تعريف تقليد اين است كه قبول كردن حرف كسي كه به او اعتماد دارد به حقيقت بدون خواستن دليل از روي اعتماد همانطور كه ابن ملك و علامه بن العيني مي فرمايند و هو عبارة عن اتباعه في قوله وفعله معتقدا للحقية من غير تأمل في الدليل يعني بدون تحقيق و جستجوي دليل از روي اعتماد كه اين فرد بر حق است قول يا فعل كسي را قبول نمودن و شرح حسامي مي فرمايد التقليد اتباع الغير علي ظن انه محق بلا نظر في الدليل . يعني تقليد به اتباع از كسي از روي اعتماد كه بر حق است بدون نظر كردن به دليل آن ( شرح حسامي ص 190 )----- این تیمیه رحمه الله می فرماید : وَلا یَخلُوا أمرالداعی من أمرین : ألأول أن یکون مجتهدا أو مقلدا . فاالمجتهد ینظر فی تصانیف المتقدمین من القرون الثلاثه ثم یرجع ما ینبغی ترجیحه . أالثانی أالمقلد یقلد السلف إذاالقرون المتقدمۀ أفضل مما بعدها ( مجموعه فتاوی جلد 20 صفحه 9 ) می فرماید هیچ داعی از دو حال خالی نیست یا مجتهد است یا مقلد . اگر مجتهد است نظر می کند به تصانیف متقدمین از قرون ثلاثه و حکمی را ترجیح می دهد برای عمل . ودومی مقلد است که از سلف تقلید می کند در حالی که تقلید سلف و گذشتگان افضل تر است از بعدی ها ....... دوست من بن تيميه مي گويد تقليد جائز است وتقليد كردن از ابو حنيفه وامام شافعي و امام مالك و احمد بهتر است از تقليد كردن ملا هاي سلفي امروزي كه خود را مجتهد مي دانند وهيچ چيز سرشان نمي شود ----- ابن تيميه مي گويد ::: وَالتَّقلِيد جَائِز لِلعَاجِزِ عَنِ الإِجتِهَاد يعني تقليد براي كساني كه مجتهد نيستند جايز است ( مجموعه فتاوا جلد 20 ص 113 ) ------- بن تيميه مي گويد ::: فإن علم أن مقلده مصيب - كتقليد الرسول أو اهل الاجماع - فقد قلده بحجة اگر مقلد يقين دارد كه از كسي كه تقليد او را مي كند بر سر راه راست است تقليدش صحيح است وگويا تقليدش با دلي ل است مانند تقليد صحابه از رسول اكرم و تقليد مومنين از اهل اجماع .( مجموعه فتاوا ج20 ص 14 ) اگر تقليد بنا به زعم غلط شما حرام است چرا بن تيميه نوشته است كه جايز است آيا اگر كسي چيزي حرام را حلال بكند كافر مي شود يا نه ؟ و آيا با اين فتوي ابن تيميه كافر شده است يا نه ؟ لطفا جوابتان را صريح و واضح بدهيد . وچرا ابن تيميه براي اصحاب از نبي اكرم صلي الله عليه وسلم كلمه تقليد را استعمال مي كند ؟

دلايل احناف در مورد قرائت فاتحه خلف الامام


اين مسئله در دنيا معروف و متعارف است كه احناف آنقدر در حل مسايل به قرآن وحديث پايبند ي آنها به شدت شأن امتيازي آنهاست چنانچه در اين باره خود امام ابو حنيفه رحمه الله مي فرمايد ::: إني آخذ بكتاب الله إذا وجدته فما لم أجده فيه أخذت بسنة رسول الله والآثار الصحاح عنه اللتي فشت في ايدي الثقات عن الثقات فإذا لم أجد في كتاب الله ولا سنة رسول اله أخذت بقول أصحابه من شئت و ادع قول من شئت ثم لا أخرج عن قولهم الي قول غيرهم . . . و إذا انتهي الأمر إلي إبراهيم والسعبس والحسن و عطآء و بن سيرين وسعيد بن المسيب و عدد رجالا فقوم قد جهدوا فلي أن أجتهد كما إجتهدوا ( ألإنتقآء للإمام الحافظ بن عبد البر مع تعليق الشيخ عبد الفتاح ابو غده ص 264 – 265 ) يعني :::: من در مسايل شرعي بر كتاب الله عمل مي كنم وقتي كه احكام در كتاب حاصل شوند و احكامي كه در كتاب نيابم لذا من به سنت روسل الله و آثار صحيح عمل مي كنم آن آثاري كه از ثقه به افراد ثقه رسيده باشند ولي اگر آن احكام را در متاب و حديث نيافتم از اقوال اصحاب كرام قولي را كه بخواهم مي گيرم وقولي را كه نخواهم ترك مي كنم ( البته از قول صحابه بيرون نمي روند ) قول تمام اصحاب را بخاطر اقوال ديگران ترك نمي كنم ولي وقتي كه نوبت به ابراهيم نخعي وعامر شعبي ،محمد بن سيرين ، حسن بصري ، عطاء وسعيد بن مسيب برسد آنها هم اجتهاد كردند من هم اجتهاد مي كنم . 
ودر جائي ديگر امام بن حجر مكي قول امام ابو حنيفه رحمه الله را اينطور نقل مي كنند . :::: ليس لأحد أن يقول برأيه مع كتاب الله تعالي و سنة رسو ل الله ولا ما أجمع عليه أصحابه ( خيرات الحسان ص 27 ) 
يعني :::: كسي حق ندارد در مقابل كتاب الله وسنت رسول الله واجماع صحابه راي زني نمايد . 
در اين اقوال امام ابو حنيفه رحمه الله اصول اجتهادي خود را بيان مي دارد كه يعني ما زماني از راي و اجتهاد خود استفاده مي كنيم كه چيزي از آيات وحديث و اقوال صحابه در اختيار ما نباشد و در اين مسئله هم آنقدر احتياط مي نمودند كه حتي در مقابل احاديث ضعيف هم راي خود را ترك نموده و بر احاديث ضعيف عمل مي نمودند وو حديث ضعيف را بر راي خود ارجحيت مي دادند . همانطور كه علامه بن قيم جوزي در كتاب مشهور خود اعلام الموقعين مي نويسد ::: وَ أصحاب أبي حنيفه رحمه الله مجمعمو علي أن مذهب أبي حنيفة أن ضعيف الحديث عنده أولي من القياس والرأي و علي ذالك بني مذهبه ( اعلام الموقعين ج1 ص 77 ) 
يعني شاگردان ابو حنيفه رحمه الله بر اين اتفاق و اجماع دارند كه مذهب امام ابو حنيفه اين است كه حديث ضعيف هم در مذهب او از رأي و قياس اولي و بر تر مي باشد و بر اين نظريه او مذهب خود را بنا نهاده است . 
و اين مسئله را سرتاج محدثين وامام المجاهدين امام عبدالله بن مبارك رحمه الله تأييد نموده مي فرمايند :::ك ولا تقولوا رأي أبي حنيفه رحمه الله تعالي ولكن قولوا إنه تفسير الحديث . ( الجواهر المضيه ج2 ص 460 ) يعني اي مردم نگوئيد رأي ابو حنيفه بلكه بگوئيد شرح وتفسير حديث 
لذا با تشخيص اين اصول در مذهب احناف مي دانيم كه امت اسلامي بدون كوچكترين اختلافي بر اين مسئله متفق هستند كه اولين سرچشمه احكام ومسايل قرآن حكيم مي باشد كه منزل من الله است و بعد از آن حديث رسول مقبول اسلام صلي الله عليه وسلم و روش احناف هم همين است كه اول به قرآن رجوع مي شود وبعد به حديث صحيح وبعد از آن به اجماع واقوال صحابه .
ودر مسئله قرائت خلف الامام كه بين فقهآئ اختلاف وجود دارد هم احناف اول اين مسئله را از قرآن حل مي نمايند چون ارشاد خداوندي است كه مي فرمايد :::: فإن تنازعتم في شيء فردوه الي الله والرسول . 
و در مسئله قرائت خلف الإمام اولين دليل احناف آيه قرآن مي باشد كه مي فرمايد :::: وَإِذَا قُرِءَ القُرآنُ فَاستَمِعُوا لَهُ وَأَنصِتُوا لَعَلَّكُم تُرحَمُون ( سوره اعراف ) وقتي قرآن تلاوت مي شود گوش كنيد وسكوت اختيار نمائيد تا بر شما رحم كرده شود . 
و جمهور اهل اسلام بر اين مسئله اتفاق دارند كه الله تعالي در اين آيه مسئله قرائت خلف الامام را واضح نموده است يعني وقتي امام قرائت مي كند كار مقتدي اين است كه كاملا متوجه شده و گوش نمايد وسكوت اختيار نمايد لذا الله تعالي در اين آيه هم وظيفه امام وهم وظيفه مقتدي را روشن مي نمايد كه امام بايد قرائت نمايد ومقتدي با سكوت وتوجه كامل به آيات قرآن تدبر و گوش نمايد . 
لذا لازم مي دانيم قبل از هر چيز نظر مفسرين وبعد از آن نظر محدثين را در باره اين آيه بدانيم . 

1 - عمدة المفسرين امام ابو جعفر محمد بن جرير الطبري متوفي 310 هجري در مورد آيه فوق مي نويسد :::: ثم إختلف أهل التأويل في الحال اللتي امر الله باالإستماع لقارئ القرآن إذا قرأ والإنصات له فقال بعضهم : ذلك كون حال المصلي في الصلوة خلف الامام يأته به وهو يسمع قرائة القرآن عليه أن يسمع لقراءته وقالوا في ذلك نزلت هذه الآيه ( جامع البيان معروف به تفسير بن جرير طبري ج6 ص 216 ) 
يعني ::: علماء تفسير در اينزباره اختلاف نظر دارند كه آن چه حالتي است كه حكم شده كه به قرائتش گوش داده شود و سكوت اختيار كرده شود بعضي از ائمه تفسير مي گويند اين حكم آن نمازي است كه پشت امام نماز مي خواند و قرائت امام را مي شنود . در اين حالت سكوت وبا توجه به قرائت گوش دادن بر او واجب است و اين حضرات مي گويند كه شأن نزول آيه همين است . وبعد از آن ائمه اي را كه اين عقيده را دارن مانند : حضرت عبدالله بن مسعود ، عبدالله بن عباس ، ابوهريره ، امام زهري ، عبيده بن عمير ، عطاء بن رباح ، سعيد بن المسيب ، سعيد بن جبير ،ضحاك ،ابراهيم نخعي ،قتاده ، عامر ، شعبي ، سدي و عبدالرحمن بن زيد رحمهم الله را ذكر مي كند . وبعد از آن مي نو.يسد :::: وقال آخرون بل عني بهذه الآيه أالأمر بالإنصات في الخطبه إذا قرئ القرآن في الخطبة . وگروهي ديگر از مفسرين مي فرمايند :: حكمي كه در خاموش شدن در اين آيه است مراد از آن وقتي است كه در خطبه قرآن خوانده مي شود . و بعد از آن كاز كساني كه اين عقيده را دارند فقط يك نفر به نام مجاهد بن جبر ذكر مي نمايد . وبعد از آن گروه سوم را ذكر مي كند كه :: وقال آخرون عني بذلك الانصات في الصلوة وفي الخطبه : يعني مراد از خاموش شدن در نماز و خطبه هر دو مي باشد و بعد كساني را كه اين عقيده را دارند مانند امام مجاهد عطائ را نقل مي كند و بعد از ذكر هر سه قول نظريه خود را اين طور نقل مي فرمايد :::ك قال ابو جعفر : وأولي الأقوال في ذلك باالصواب قول من قال أمروا بإستماع القرآن في الصلوة اذا قرأ الإمام و كان من خلفه ممن يأتم به ويسمعه . يعني :: از سه قولي كه نقل شدند به نظر من بهترين ونزديكترين قول به حق و صواب همان است كه شأن نزول آيه در آن مورد است يعني نماز وقتي كه مقتدي آواز قاري را مي شنود بايد خاموش باشد وخاموشي براي او واجب است . ( تفسير بن جرير طبري ج6 ص 220 – 221 مطبوعه دارالفكر بيروت 1415 ه ) 

2 – امام ابوبكر احمد بن علي رازي الجصاص متوفي 370 در كتاب مشهور خود احكام القرآن مي فرمايد :::: فقد حصل من اتفاق الجميع انه قد اريد ترك القرآة خلف الإمام والاستماع والانصات لقرائته ولو لم يثبت عن السلف اتفاقهم علي نزولها في وجوب ترك القرآئت خلف الامام لكانت الآيه كافية في ظهور معناها و عموم لفظها ووضوح دلالتها علي وجوب الاستماع والانصات لقرائت الامام وذلك لأنه قوله تعالي « وإذا قرئ القرآن فاستمعو ا له وانصتوا » يقتضي وجوب الاستماع والانصات لقرائت القرآن في الصلوة وغيرها فإن قانت دلالة علي جواز ترك الاستماع والانصات في غيرها لم يبطل حكم دلالته في ايجابه ذلك فيها و كما دلت الآيه عن النهي عن القرائت خلف الامام فيما يجهر به فهي دلالة علي النهي فيما يخفي لأنه واجب الاستماع والانصات عند القراءة ولم يشترط فيه حال الجهر من الإخفآء فإذا جهر فعلينا الاستماع والانصات واذا أخفي فعلينا الانصات بحكم اللفظ لعلمنا به قارئ القرآن ( احكام القرآن ج 4 ص 216 مطبوعه دار احاء التراث العربي 1412 هج ) از اتفاق تمام علماء معلوم شده است كه كه مراد از آيه اسين است كه مقتدي پشت امام قرائت نكند و همه تن بطرف آواز قاري سكوت نموده با توجه گوش نمايد . اگر بالفرض اين مسئله از سلف ثابتهم نشده بود باز هم چون شأن نزول آيه همين است كه بر مقتدي واجب است كه قرائت نكند و اين آيه از معناي ظاهري خود و الفاظ عمومي آن دليلي واضح وكافي وشافي است بر اين كه سكوت مقتدي پشت امام واجب است چونكه الله تعالي مي فرمايد « وإذا قرئ القرآن فاستمعو ا له وانصتوا » لذا تقاضاي آيه هميناست كه بهر حال استماع وانصات بر كسي كه قرائت را مي شنود واجب و ضروري است بلكه اين ايت علاوه بر نماز هاي جهري بلكه در نماز هاي سري هم از قرائت مقتدي منع مي نمايد چونكه بدون قيد جهر وسر آيت از قرائت نمودن منع نموده است و حكم به استماع وانصات داده است لذا در وقت نماز هاي جهري هم بر ما استماع و انصات واجب است و هم در نمارز هاي سري استماع وانصات ضروري مي باشد چون ما يقين داريم كه در نماز هاي سري هم امام در حال قرائت كردن است . 
3 – امام حافظ ابو عمر يوسف بن عمر معروف به بن عبدالبر نمري متوفي 463 در كتاب مشهور خود التمهيد در مورد قرائت خلف الامام وآيه فوق مي فرمايد :::: قال ابو عمر : في قول الله عز و جل : « وإذا قرئ القرآن فاستمعو ا له وانصتوا » مع إجماع اهل العلم أن مراد الله من ذلك في الصلوة المكتوبة أوضح الدلايل علي أن المأموم إذا جهر امامه في الصلوة انه لا يقرأ معه بشيء و إن يستمع له وينصت وفي ذلك دليل علي أن قول رسول الله لا صلوة لمن لم يقرأفيها بفاتحة الكتاب مخصوص في هذا الموضوع وحده إذا جهر امام باالقرآئة لقول الله عز و جل « وإذا قرئ القرآن فاستمعو ا له وانصتوا » و ماعدا هذا الموضوع وحده فعلي عموم الحديث و تقديره « لاصلوة يعني الركعة لمن لم يقرأ فيها بفاتحة الكتاب إلا لمن صلي خلف امام يجهر باالقرآئت يستمع وينصت ( التمهيد لما في في الموطأ من المعاني والأسانيد ج 11 ص 30 -31 مطبوعه 1406 هج ) يعني با وجود اتفاق و اجماع علمآء كه شأن نزول آيه « وإذا قرئ القرآن فاستمعو ا له وانصتوا » نماز فرض است در اين فرمان الله تعالي اين امر وجود دارد وقتي امام جهري قرائت مي كند پشت سر او مقتدي چيزي نخواند بلكه سكوت نموده با توجه گوش نمايند و اين آيه دليل اين هم است ه ارشاد رسول اكرم صلي الله عليه وسلم الله « لا صلوة لمن لم يقرأفيها بفاتحة الكتاب » در حالت عمومي نماز هاي جهري امام را شامل نمي شود بلكه آيه « وإذا قرئ القرآن فاستمعو ا له وانصتوا » شامل عموم مي شود لذا با وجود اين آيه معني حديث اين مي شود مكه هر كس فاتحه را نخواند ركعتش معتبر نيست مگر كسي كه پشت امام در نماز جهري باشد 
4 – امام حسين بن محمود بغوي رحمه الله در كتاب تفسير خود معالم التنزيل نظر اكثر ائمه تفسير را بيان نموده در آخر مي فرمايد :::::: والاول اولي : وهو إنها في القرآئة في الصلوة لأن الآية مكية والجمعة وجبت باالمدينة واتفقوا علي أنه مأمور به باالإنصات حالة ما يخطب الإمام ( معالم التنزيل علي تفسير بن كثير ج 3 ص 623 ) 
از اين اقوال صحيح ترين قول همان قول اول است كه آيه « وإذا قرئ القرآن فاستمعو ا له وانصتوا » شأن نزولش در مورد نماز است چون اين آيه مكي است وجمعه در عهد مدني فرض شده است بلكه علماء بر اين اتفاق دارند كه شأن نزول نماز است ولي بنا به عموميت آيه وقت خطبه هم خاموشي لازم است . 
5 – امام موفق الدين عبدالله بن احمد القدامة متوفي 620 اين مسئله را در كتاب خود مي نويسد كه والمأموم إذا سمع قرائت الإمام فلا يقرأ باالحمد ولا غيرها يعني وقتي مقتدي صداي قرائت امام را مي شنود نه فاتحه را بخواند و نه چيزي ديگر را مطرح نموده مي نويسد :::: ولنا قول الله « وإذا قرئ القرآن فاستمعو ا له وانصتوا » قال احمد فاالناس علي إن هذا في الصلوة و عن سعيد بن المسيب و الحسن وابراهيم ومحمد بن كعب و الزهري إنها نزلت في شأن الصلوة وقال زيد بن اسلم و ابو العاليه كان يقرئون خلف الامام فنزلت « وإذا قرئ القرآن فاستمعو ا له وانصتوا » وقال احمد في رواية ابي داوود أجمع الناس علي أن هذه الآيه في الصلوة و لأنه عام فيتناول بعمومه الصلوة ( المغني ج1 ص 229 – 230 مطبوعه دار الفكر بيروت 1405 هج ) 
دليل ما فرمان الهي است كه ي فرمايد « وإذا قرئ القرآن فاستمعو ا له وانصتوا » امام احمد بن حنبل مي فرمايند كه تمام مردم مي گويند كه اين آيه در مورد نماز نازل شده است بالخصوص سعيد بن مسيب ، حسن بصري ، ابراهيم نخعي ، محمد بن كعب و امام زهري اين ائمه بزرگ مي فرمايند كه اين آيه در مورد نماز نازل شده است و امام التفسير زيد بن اسلم وابوالعاليه بصراحت مي فرمايند مردم پشت امام قرائت مي كردند به همين خاطر اين آيه نازل شد امام ابو داوود سجستاني از امام احمد نقل مي كند كه : تمام علماء اجماع دارند كه اين آيه در مورد نماز نازل شده است . 
6 – مفسر بزرگ امام ابو عبدالله محمد بن احمد الانصاري قرطبي متوفي 671 در تفسير مشهور خود قرطبي مي فرمايد : 
قيل : إن هذا نزل في الصلوة روي هذا عن بن مسعود و ابي هريره وجابر و الزهري و عبدالله بن عمير و عطاء بن رباح و سعيد بن مسيب .
قيل : إنها نزلت في الخطبة قاله سعيد بن جبير و مجاهد وعطآء و عمرو بن دينار و زيد بن اسلم والقاسم بن المخيمرة ومسلم بن يسار و شهر بن حوشب و عبدالله بن مبارك و هذا ضعيف لأن القرآن فيها قليل والانصات يجب في جميعها قاله بن العربي و النقاش والآية مكية ولم يمكن بمكة خطبة ولا جمعة
قال النقاش اجمع اهل التفسير إن هذا الاستماع في الصلوة المكتوبة و غير المكتوبة 
( الجامع الاحكام القرآن ج7 ص 353 مطبوعه دار احياء االتراث العربي 1965 هج ) 
گفته شده است كه شأن نزول اين آيه نماز است واين قول عبدالله بن رمسعود ابوهريره ، جابر ، امام زهري عبيد الله بن عمير ، عطاء و سعيد بن مسيب رحمهم الله است 
گفته شده است كه : اين در مورد خاموشي در حالت خطبه نازل شده است ولي اين قول ضعيف است چون كه در خطبه خيلي كم قرائت مي شود ولي خاموشي در تمام خطبه لازم است لذا بايد در همان قسنتي از خطبه خاموشي لازم مي شد كه قرائت كرده مي شود لذا كساني كه مي گويند اين آيه براي خاموشي در خطبه نازل شده قولشان ضعيف است و امام بن المالكي بن العربي و مفسر بزرگ نقاش دليل ضعف اين قول را به اينصورت بيان مي كنند كه اين آيه در مكه نازل شده و در عهد مكي نه خطبه اي وجود داشت ونه نماز جمعه اي و امام نقاش اين را هم تصريح نمودند كه اين اجماع مفسرين است كه در اين آيت حكم استماع و انصات براي نماز هاي فرض و غير فرض مي باشد . 
7 – شيخ الاسلام بن تيميه متوفي 728 اجماع امام احمد را نقل مي كند و در مسئله قرائت در نماز هاي جهري پشت امام بحث نموده مي فرمايد :::: فإن للعلماء فيه ثلاثة أقوال : قيل ليس له أن يقرأ حال جهر الإمام إذا كان يسمع لا بالفاتحه ولا غيرها و هذا قول الجمهور من السلف و الخلف و هذا مذهب مالك و احمد وابي حنيفه و غيرهم واحد قولي الشافعي .
وقيل يجوز الأمران والقراءت افضل ويروي هذا عن الاوزاعي و اهل الشام و ليث بن سعد و هو اختيار طائفة من اصحاب احمد و غيرهم .
قيل بل القرآئة واجبة وهو قول الآخر الشافعي .
وقول الجمهور هو الصحيح فإن سبحانه و تعالي قال : « وإذا قرئ القرآن فاستمعو ا له وانصتوا » قال احمد أجمع الناس علي أنها نزلت في الصلوة . ( فتاواي بن تيميه ج 22 ص 294 ) 
در باره قرائت پشت امام در نماز هاي جهر علمآء سه قول دارند . 
الف : وقتي مقتدي قرائت امام را مي شنود نه فاتحه را بخواند ونه سوره اي ديگر و اين قول جمهور علماء سلف و خلف است و همين مذهب امام مالك واحمد وابو حنيفه مي باشد و يكي از اقوال امام شافعي هم همين است .
ب : وقول دوم اين است كه مقتدي آزاد است هم مي تواند بخواند و هم نخواند البته قرائت كردن افضل و بهتر است و اين قول امام اوزاعي و علماء شام وليث بن سعد مصري مي باشد نقل شده است كه يك جماعت از مقلدين امام احمد هم همين قول را پسند مي كنند . 
ج : يك قول اسن است كه بر مقتدي قرائت واجب است واين قول آخر امام شافعي است . 
در اين باره راي جمهور صحيح است چون كه الله تعالي مي فرمايد « وإذا قرئ القرآن فاستمعو ا له وانصتوا » وقتي كه قرآن خوانده مي شود سكوت نموده با توجه گوش كنيد و امام احمد اجماع امت را نقل مي كند كه اين آيه در مورد نماز نازل شده است . 
لذا دوستان اقوال مفسرين ومحدثين پيش شما هستند كه امام المحدثين امام احمد بن حنبل و امام الفقهآء جصاص رازي و مرجع محققين حافظ بن عبد البر با دليل واضح اجماع را نقل نموده وثابت مي نمايند كه پشت امام در نماز براي مقتدي گنجايش قرائت وجود ندارد و در آخر بن تيميه فيصله كلي را مي فرمايد : لكن اللذين ينهون عن القرائة مع الامام هم جمهور السلف و الخلف ومعهم الكتاب و السنة الصحيحة و الذين أوجبوا علي المأموم في حال الجهر هكذا فحديثهم قد ضعفه الأئمة ( فتاواي بن تيميه ج 22 ص 340 ) 
اما كساني كه پشت امام از قرائت منع مي كنند آنها جمهور سلف و خلف هستند ونزد آنها آيه قرآن و حديث صحيح موجود مي باشد ولي كساني كه قايل بر وجود در نماز هاي جهر ي هستند ائمه قول آنها ر را ضعيف مي دانند 

احاديث رسول مقبول صلي الله عليه وسلم .
1 – حضرت ابو موسي اشعري رضي الله تعالي عنه مي فرمايد:::: أن رسول الله صلي الله عليه وسلم خطبنا فبين لناسنتنا و علمنا صلواتنا فقال إذا صليتم فأقيموا صفوفكم ثم ليومكم احدكم فإذا كبر فكبروا وإذا قرأ فأنصتوا و إذا قال غير المغضوب عليهم ولاالضالين فقولوا آمّين .( مسلم ج 1 ص 174 ) آنحضرت صلي الله عليه وسلم ما را خطاب فرموده تلقين به پايبنده به سنت ها را نمود و طريقه نماز را به ما آموزش داد وفرمود وقتي كه نماز مي خوانيد قبل از آن صفها يتان را درست كنيد بعد يكي از شما امام قرار بگيرد وقتي امام تكبير مي گويد شما هم تكبير بگوييد وقتي امام قرائت مي كند شما خاموش باشيد و وقتي كه غير المغضوب عليهم ولاالضالين را گفت شما آمين بگوئيد . 
اين حديث در اين كتب هم روايت شده است « سنن ابي داوود ، مسند احمد ، صحيح ابو عوانه ، سنن ابن ماجه ، مسند بزار و غيره .» و امام مسلم ، امام احمد بن حنبل ، حافظ بن عبدالبر ، علامه بن حزم ، امام منذري ، حافظ بن تيميه ، حافظ بن كثير ، حافظ بن حجر و موفق الدين بن قدامه اين حديث را صحيح مي دانند . 
در اين حديث بوضاحت معلوم مي شود كه وظيفه امام قرائت كردن ووظيفه مقتدي خاموشي مي باشد وچون اين روايت مطلق است لذا تمام نمازهاي سري و جهري را شامل مي شود . و براي مقتدي قرائت كردن به هيچ وجه گنجايش ندارد . 
2 – قال ابو موسي اشعري رضي الله عنه خطبنا رسول الله تعلمنا سنتنا وبين لنا صلواتنا فقال إذا كبر الامام فكبروا و إذا قرأ فأنصتوا ( صحيح ابو عوانه ج 2 ص 133 ) آنحضرت صلي الله عليه وسلم ما را خطاب فرموده سنت را تعليم دادند و طريقه نماز را به ما ياد دادند وفرمودند وقتي امام تكبير مي كند شما هم تكبير كنيد وقتي امام قرائت مي كند شما خاموش شويد . 
3 – قال ابو موسي اشعري : أن النبي صلي الله عليه وسلم خطبنا فكان ما بين لنا من صلواتنا و يعلمنا سنتنا قال أقيموا الصفوف ثم ليومكم احدكم فإذا كبر الامام فكبروا وإذا قرأ فأنصتوا ( صحيح ابو داوود ج1 ص 140 – صحيح ابو عوانه ج1 ص 133 ) . آنحضرت صلي الله عليه وسلم ما را خطاب كرده طريقه نماز ياد دادند و سنت ها را تعليم فرمودند و فرمود صفهايتان را درست كنيد يكي را امام بنمائيد وقتي امام تكبير مي كند شما تكبير كنيد وقتي امام قرائت مي خواند شما خاموش باشيد . 
4 – قال قتادة : قال رسول الله صلي الله عليه وسلم إذا قرأ الامام فأنصتوا وإذا قال غير المغضوب عليهم ولاالضالين فقولوا آمين . ( صحيح ابو عوانه ج 2 ص 132 ) آنحضرت صلي الله عليه وسلم فرمودند وقتي امام قرائت مي كنيد خاموش باشيد وقتي او غير المغضوب عليهم ولاالضالين را مي گويد شما بگوئيد آمين . 
در صحت حديث هيچ شكي وجود ندارد و همه متفق بر صحيح بودن روايات مي باشند البته اعتراضي كه بر حديث ابو موسي اشعري رضي الله عنه مي كنند اين است كه امام بخاري و امام ابوداوود اين جمله را به اين خاطر اضافه محفوظ مي داند ومي نويسد لم يجيئ به الا سليمان التيمي في هذا الحديث ( ابوداوود ج1 ص140 ) كه اين زيادت فقط در روايت سليمان تيمي وجود دارد و در بقيه اسناد وجود ندارد اين امر واضح است كه سليمان تيمي بلا اختلاف شخصي ثقه وثبت ومتقن وحافظ مي باشد وتمام محدثين بر اين امر قايل هستند كه زيادت ثقه قبول مي باشد علامه قسطلاني مي فرمايد مسلك صحيح اسن است كه زيادت ثقات مطلقا قابل قبول است ( قسطلاني ج1ص923 ) – علامه حازمي مي فرمايد روايت راوي قفه مورد قبول مي باشد ( كتاب الاعتبار ص 20 ) – امام ترمذي مي فرمايد روايت راوي ثقه وحافظ قابل قبول است ( كتاب العلل ج2 ص 240 ) امام حاكم مي فرمايدفقهاي اسلام بر اين متفق هستند كه زيادت راوي ثقه مورد قبول مي باشد ( مستدرك ج1 ص3 ) – امام بيهقي مي نويسد هيچ كس نمي تواند زيادت راوي حافظ و ثقه را انكار بكند بلكه بصورت اتفاق قبول مي باشد ( محصله كتاب القرآئة ص 95 ) امام نووي مي نويسد علماء فقه واصول بر اين متفق هستند كه زيادت راوي ثقه مورد قبول است ( تلخيص المستدرك ج1 ص31 ) – علامه مارديني مي فرمايد زيادت ثقه مقبول است ( الجوهر النقي ج2 ص 15 ) علامه زيلعي مي فرمايد زيادت راوي ثقه وحافظ قبئول مي باشد ( زيلعي ج1 ص 336 ) – و خلاصه كلام امام خطيب بغدادي نظر جمهور رابيان مي كند و مي گويد : قال الجمهور من الفقهآء و اصحاب الحديث زيادة الثقة مقبولة اذا انفرد ( كفايه ص 424 ) 
و همينطور امام نووي هم نظر جمهور را به اين صورت نقل مي كند كه : ومذهب الجمهور من الفقهآء والمحدثين قبولها مطلقا ( تقريب النواوي مع تدريب الراوي ص 156 ) 
اين در حالي است كه سليمان تيمي در اين حدسث منفرد باشد و اعتراض امام ابو داوود به همين خاطر است در حالي كه سليمان تيمي در اين حديث منفر نيست بلكه صحيح ابو عوانه زيادت همين روايت را از طريق عمر بن عامر و سعيد بن ابي عروبه روايت مي نمايد .و در آخر بن تيميه فيصله كلي را بيان مي دارد مي فرمايد وما أعله البخاري فليس بقادح في صحته ( تنوع العبادات ص 86 ) علت ضعفي كه بخاري گفته هيچ تاثيري در صحت حديث ندارد
5 – عن أبي هريرة رضي الله عنه قال : قال رسول الله صلي الله عليه وسلم إنما جعل الإمام ليوتم به فإذا كبر فكبروا وإذا قرأ فأنصتوا ( سنن نسايي باب تأويل قوله « وإذا قرئ القرآن فاستمعو ا له وانصتوا » ح 922 – 923 ) وفي صحيح مسلم فقال له ابوبكر فحديث أبي هريره فقال هو صحيح يعني وإذا قرأ فأنصتوا فقال عندي صحيح ( صحيح مسلم باب التشهد في الصلوة ح 901 ) يعني حضرت ابو هريره مي فرمايد رسول اكرم فرمودند امام براي اين مقرر مي شد تا اقتدا كرده شود پس وقتي او تكبير مي گويد شما تكبير بگوئيد ووقتي قرائت مي كند خاموش باشيد . 
يكي از شاگردان امام مسلم از او در باره حديث ابو هريره پرسيد فرمود اين حديث صحيح است يعني جمله فإذا قرأ فأنصتوا صحيح است . 
6 - عن أبي هريرة رضي الله عنه قال : قال رسول الله صلي الله عليه وسلم إنما جعل الإمام ليوتم به فإذا كبر فكبروا وإذا قرأ فأنصتواوإذا قال غير المغضوب عليهم ولاالضالين فقولوا آمين و إذا ركع فاركعوا وإذا قال سمع الله لمن حمده فقولوا اللهم ربنا ولك الحمد و إذا سجد فاسجدوا وإذا صلي جالسا فصلوا جلوسا اجمعين . ( سنن بن ماجة باب إذا قرأ فأنصتوا ح 841 ) يعني حضرت ابو هريره مي فرمايد رسول اكرم فرمودند امام براي اين مقرر مي شد تا اقتدا كرده شود پس وقتي او تكبير مي گويد شما تكبير بگوئيد ووقتي قرائت مي كند خاموش باشيد . و وقتي غير المغضوب عليهم ولاالضالين مي گويد شما آمين بگوئيد وقتي ركوع مي كند شما ركوع بكنيد وقتي امام سمع الله لم حمده مي گويد شما بگوئيد اللهم ربنا ولك الحمد ووقتي امام سجده مي كند شما هم سجده كنيد و وقتي امام نشسته نماز مي خواند شما هم نشسته نماز بخوانيد . 
احاديثي كه در بالا ذكر گرديدند تشريح اصلي آيه قرآن « وإذا قرئ القرآن فاستمعو ا له وانصتوا » هستند 
در اين حديث رسول مقبول احكام امام ومقتدي را مشخص مي كند يعني وظيفه امام قرائت كردن ووظيفه مقتدي خاموش بودن است جمله اي كه رسول مي فرمايند كه امام براي اقتدا جلو قرار مي گيرد نشان مي دهد كه امام نماينده مردم در قرائت مي باشد . بخاطر همين حضرت فرمودند و وقتي غير المغضوب عليهم ولاالضالين مي گويد شما آمين بگوئيد اگر قرار باشد هر مقتدي خودش فاتحه را بخواند پس چرا مقتدي بر اتمام فاتحه امام آمين بگويد لازم ي شد كه هر كس فاتحه خود را تمام مي كرد خودش آمين خودش را بگويد . اين نشان مي دهد كه امام نماينده مردم در قرائت است ووقتي امام فاتحه را تمام مي كند مردم با آمين گفتن او را تاييد مي كنند . 
8 – حضرت امام مالك از امام شهاب الدين زهري روايت مي كند او از بن أُكيمه ايثي و او از ابو هريره روايت مي كند كه : إن رسول الله صلي الله عليه وسلم انصرف من صلوة جهر فيها باالقرآة فقال هل قرأ معي منكم احد آنفا ؟ فقال رجل نعم أنا يا رسول الله قال فقال رسول الله اني أقول مالي أنازع القرآن فانتهي الناس عن القرآة مع رسول الله فيما جهر فيه رسول الله باالقرآة حين سمعوا ذلك من رسول الله ( موطأ امام مالك ص 236 – موطأ امام محمد ح 111 – نسايي 920 – ابوداوود ح 826 - ترمذي ج1 ص 42 – مسند احمد ج 2 ص310 – سنن الكبري ج2 ص157 – مرقات ج1 ص534 – فتاواي بن تيميه ج 2 ص 149 – فتح الملهم ج 2 ص23 – بذل المجهود ج 2 ص57 – بن كثير ج 3 ص 623 ) اين حديث اعلي ترين ثلاثي موطأ مي باشد 
البته بعضي به اين حديث اعتراض مي كنند كه جمله آخر از ابو هريره نيست بلكه ادرا ج امام زهري است 
البته اين اعتراض بيجا است چون اولا امام بيهقي مي گويد هر جمله اي كه همراه حديث موصول باشد آن هم مرفوع قرار مي گيد . ( تلخيص الجير ص 126 ) . دوما شيخ الاسلام ابن تيميه مي فرمايد : اگر فرضا اين جمله از امام زهري باشد باز هم اين يك دليل بزرگ است بر اين كه پشت امام نبايد قرائت نمود چون امام زهري امام بزرگي در زمان خودش در مورد سنت وحديث است اگر پشت امام قرائت كردن ضروري بود چطور از او پنهان مي ماند ؟ لذا وقتي امام زهري مي گويد كه مردم پشت امام قرائت را ترك كردند اين دليلي واضح است كه صحابه وتابعين پشت امام قرائت نمي كردند و امام زهري آنها را بر همين منوال ديده است ( فتاواي بن تيميه ج 2 ض 145 ) 
9 - حضرت عبدالله بن بحينه رضي الله عنه مي فرمايد رسول مقبول فرمودند : هل قرأ معي آنفا ؟ قالوا نعم قال اني أقول مالي أنازع القرآن فانتهي الناس عن القرآة معه حين قال ذلك ( مسند احمد ج 5 ص 345 ) آيا كسي از شما با من قرائت مي كرد فرمودند بله فرمود بخاطر همين در دلم آمد كه كسي با قرائت من منازعت مي كند وقتي مردم اين سخن رسول را شنيدند قرائت را ترك كردند .
امام ابوبكر هيثمي رحمه الله مي فرمايد رواه احمد ورجال احمد رجال الصحيح . يعني اينر روايت را امام احمد بيان نموده ورجال امام احمد همه صحيح مي باشند ورجال احمد همان رواة بخاري هستند . ( مجمع الزوايد ج2 ص 109 ) 
10 – امام احمد بن منيع از اسحاق ارزق روايت مي كند واو از سفيان ثوري و شريك روايت مي كند و آندو از موسي بن ابي عايشه و او از عبدالله بن شداد رضي الله عنه و او از جابر بن عبدالله روايت مي كند كه قال النبي صلي الله عليه وسلم من كان له إمام فقرآئة الإمام له قرآئة ( فتح القدير ج1 ص 239 ) 
اولين راوي آن امام احمد بن منيع مي باشد . كه امام ذهبي در مورد او مي نويسد الحافظ و الحجه ( تذكره جلد 2 صفحه 60 ) 
دومين راوي : شيخ اسحاق ارزق مي باشد كه حافظ بن حجر مي فرمايد الثقه است ( تقريب صفحه 325 ) علامه ذهبي او را الحافظ و الثقه مي فرمايد ( تذكره جلد 2 صفحه 294 ) حافظ بن كثير در مورد او مي فرمايد احد الأئمة الحديث ( البدايه والنهايه جلد 10 صفحه 227 ) 
سومين راوي : سفيان ثوري و شريك است سفيان ثوري قابل ذكر نيست چون براي همه ثقه مي باشد ولي در مورد شريك علامه ذهبي او را الحافظ . الصادق و احد الائمة مي فرمايد ( ميزان جلد 2 صفحه 396 ) علامه بن سعد او را ثقه مأمون و كثير الحديث بيان مي دارد ( تهذيب التهذيب جلد 4 صفحه 336 ) در ضمن اما در اين روايت شريك بطور متابع آورده شده استدلال احناف از سفيان ثوري است 
چهارمين راوي : موسي بن ابي عايشه است . امام حميد او را ثقه مي داند امام بن معين او را ثقه مي گويد امام يعقوب بن سفيان اور ار ثقه مي داند و ابن حبان هم ثقه مي داند ( تهذيب التهذيب جلد 10 صفحه 352 ) حافظ بن حجر او را ثقه مي داند ( تقريب 367 ) امام بخاري او را ثقه مي داند ( جلد 2 صفحه 733 ) 
پنجمين راوي : عبدالله بن شداد است كه بنا به قول امام بخاري برادر زاده ام المومنين ميمونه رضي الله عنه مي باشد ( بخاري جلد 1 صفحات 47 – 74 ) كه در زمان رسول الله صلي الله عليه وسلم متولد شد و امام عجلي ، خطيب ، ابو زرعه ، نسايي ، ابن سعد وواقدي همه اور ا ثقه مي دانند و ابن حبان هم او را ثقه مي داند ( تهذيب التهذيب جلد 5 صفحه 252 ) 
ششمين راوي جابر بن عبدالله مي باشد كه صحابي رسول الله صلي الله عليه وسلم است ونيازي به تاييد ندارد و اين روايت در كتب زير شرح نقايه جلد 1 صفحه 83 – آثار السنن ج1 ص 88 –روح المعاني ج9 ص 134 – تحقيق الكلام ج2 ص148 – ابكار المنن ص160 – فتح الملهم ج2 ص 24 – حاشيه طحاوي ج1 ص 128 – اعلائ السنن ج4 ص610 و بغية اللامعي ج2 ص7 بصورت كامل تشريح شده مي توانيد ملاحظه نمائيد 
در مورد اين حديث عالم سلفي نواب صديق حسن خان بعد از آوردن دو سند مي نويسد والأسناد الاول صحيح علي شرط الشيخين و الثاني علي شرط المسلم ( هداية السائل ص 202 ) 
امام بيهقي در مورد اين حديث مي نويسد و هكذا رواه جماعة عن ابي حنيفه موصولا ( سنن الكبري ج2 ص 159 ) و در جايي ديگر نواب حسن خان مي نويسد وبالجمله اين حديث بطريق مختلف ارسالا ورفعا مروي شده ودر وي دلالت است برآن كه موتم در پس امام فاتحه نخواند زيرا كه قرائت امام قرائت موتم است ( هداية السايل ص 202 ) ) . 
البته چون اين حديث حضرت جابر بن عبدالله به طرق مختلف مثلا مرسل و مسند نقل شده است با وجود اين كه اين سند كاملا صحيح و مسند مي باشد ولي بعضي از خود غرضان با جرحي كه بر ديگر روايات جابر بن عبدالله وارد شده است تلاش مي كنند تا مردم را به اشتباه بيندازند و اعتراضاتي كه بر ديگر روايات شده است را بر اين روايات مي چسبانند تا خواهش خود را تكميل نمايند .در مورد اين روايت شيخ الاسلام بن تيميه مي فرمايد : ثابت شد كه در اين صورت قرائت امام قرائت مقتدي هم بحساب مي آيد همانطور كه جمهور صحابه وتابعين و پيروان راستينشان قايل بر همين هستند . ودر اين باره حديث معروفي است كه من كان له إمام فقرآئة الإمام له قرآئة شخصي كه پشت امام نماز مي خواند قرائت امام قرائت مقتدي مي باشد . اين حديث بصورت مرسل و مسند روايت شده است ليكن اكثر ائمه ثقات حديث عبدالله بن شداد را مرسلا روايت كرده اند و بعضي او را با سند متصل روايت نموده اند و ابن ماجه او را مسند ذكر فرموده اند و ظاهر قرآن وسنت اين مرسل را تاييد مي كنند و جمهور اهل علم صحابه وتابعين بر همين قايل هستند و كساني كه اين حديث را مرسل روايت نموده اند تابعين كبار هستند و از اينگونه مرسل تمام ائمه و اهل علم قايل بر استدلال صحيح مي باشند .و حتي كه امام شافعي هم اينگونه مراسيل را مي پذيرند . ( فتاواي بن تيميه ج 23 ص 271 ) 
لذا از قول امام بن تيميه مشخص شد كه مرسلي كه توسط اكابر تابعين نقل شود و قرآن و حديث با آن موافق باشد نزد تمام اهل علم متفقا قابل استدلال است در حالي كه جمهور صحابه هم بر همين فتوي بوده اند 
ودر اين مورد علامه آلباني مي فرمايد : من مي گويم كه سند اين حديث ثابت ووصحيح است و اين حديث موصول هم مي باشد اگر اين حديث را مرسل هم بدانيم باز هم اسنادش صحيح است چون كه عبدالله بن شداد از كبار تابعين مي باشد و تولدش در زمان خود رسول الله شده ايت و از فقهآء بزرگ بشمار مي رود همانطور كه التقريب مي گويد و شيخ الاسلام بن تيميه مي گويد كه اين گونه مرسل نزد ائمه اربعه وديگر علماء بالاتفاق قابل استدلال است و امام شافعي هم اين گونه مراسيل را جايز مي داند لذا من مي گويم استدلال از اين حديث به اين خاطر صحيح است چونكه اين حديث از طرق ديگري هم تقويت شده است همانطور كه علامه زيلعي در نصب الرأيه بيان نموده است . 

آثار صحابه در مورد قرائت خلف الامام 
1 – اثر حضرت عبدالله بن عمر رضي الله عنه :
حضرت امام مالك از نافع روايت مي كند .إن عبدالله بن عمر كان إذا سئل هل يقرأ أحد خلف الإمام قال إذا صلي أحدكم خلف الإمام فحيبه قرآئة الإمام وإذا صلي وحده فليقرأ و كان بن عمر لا يقرأ خلف الإمام .( موطأ امام مالك ص 29 – دارقطني ج 1 ص 154 ) يعني وقتي از عبدالله بن عمر سوال مي شد كه مقتدي مي تواند پشت امام قرائت بكند جواب مي داد وقتي كسي پشت امام اقتدا مي كند قرائت امام برايش كفايت مي كند ولي اگر تنها نماز مي خواند خودش قرائت نمياد و حضرت نافع مي گويد كه عبدالله بن عمر پشت امام قرائت نمي كرد . اين سند قويترين سند مي باشد وامام بخاري در باره اين سند مي گويد اصح الاسانيد مالك عن نافع عن بن عمر يعني صحيح ترين سند همين سند مالك از نافع از بن عمر است . و قاسم بن محمد مي فرمايد : كان إبن عمر لا يقرأ خلف الإمام جهر أو لم يجهر ( كتاب القرآة ص 146 ) حضرت عبدالله بن عمر پشت امام نه در نماز هاي جهري و نه نمازها ي سري قرائت نمي كرد . 
2 – اثر عبدالله بن مسعود رضي الله عنه :
روايت اول : ابوبكر بن ابي شيبه مي فرمايد ابوالأحوص بيان نمود از منصور و او از ابو وائل كه شخصي از عبدالله بن مسعود سوال نمود : أقرأ خلف الإمام فقال إن في الصلوة شغلا وسيكفيك قرآة الإمام ( الجواهر النقي ج 1 ص 170 ) يعني آيا من پشت امام مي توانم قرائت بكنم فرمود در نماز امام مشغول به قرائت است و قرائت او براي تو كافيست . . 
تمام روات اين روايت ثقه هستند چنانچه علامه هيثمي مي گويد و رجاله موثقون . ( مجمع الزوائد ج2 ص 110 ) و خود علماء غير مقلد به صحت اين اثر اعتراف نموده اند ( خير الكلام ص 521 ) 
روايت دوم : امام بن جرير از ابو كريب و او از محاربي واو از داود بن ابي هند و او از يسير بن جابر روايت مي كند كه : صلي بن مسهود فسمع أناسا يقرئون مع الامام فلما انصرف قال اما آن لكم أن تفهموا اما آن لكم أن تعقلوا وإذا قرئ القرآن فستمعوا له وأنصتوا كما اكركم الله ( تفسير بن جرير ج 9 ص 103 ) حضرت عبدالله بن مسعود نماز خواند و قرائت چند نفر را شنيد بعد از اين كه منصرف شد فرمود آيا وقت آن نرسيده كه فهميد واز عقلتان استفاده كنيد وقتي كه قرآن قرائت مي شود خوب توجه كنيد وبا سكوت كامل گوش كنيد همانطور كه از جانب الله تعالي امر شده ايد . 
حضرت عبدالله بن مسعود را كه مي شناسيم چه شخصيتي است ؟ 
حضرت عبدالله بن مسعود رضی الله عنه با وجود این که عالم ترین صحابه بود و امام بخاری هم اشاره نمودند در جلد 2 صفحه 748 خود عبدالله بن مسعود می فرماید : إِنِّی من أَعلَمُهُم بِکِتَابِ الله من نسبت به کتاب الله عالمترینشان بودم و حتی امام ذهبی از بین شش فقیه صحابه یعنی حضرات عمر ، أبی ، زید ، أبوالدرداء ، علی وعبدالله بن مسعود رضی الله عنهم حضرت علی وبن مسعود را گل سر سبد دیگران معرفی می کند و می فرماید : ثُمَّ إِنتَهَی علم الستّۀ إلی علی وابن مسعود .
3 - اثر عبدالله بن عباس رضي الله عنه : 
روايت اول : امام طحاوي از ابراهيم بن ابي داوود او از ابو صالح عبدالغفار و او از حماد بن سلمه مي گويد كه از عبدالله بن عباس سوال كرده شد : أقرأ والإمام بين يدي قال لا ( طحاوي ج1 ص 129 – الجوهر النقي ج 2 ص 170 ) 
از عبدالله بن عباس پرسيده شد كه مي توانيم پشت امام قرائت بكنيم فرمود نه . 
روايت دوم : سعيد بن جبير مي گويد كه عبدالله بن عباس به من فرمود : المومن في ثعة من الإستماع اليه إلا في الصلوة مفروضة اوالمكتوبة أو يوم جمعه أو يوم فطر أو يوم أضحي يعني وإذا قرئ القرآن . ( كتاب القرآة ص 73 ) با توجه به آيه ي و إذا قرئ القرآن بر مومن هيچ پايبندي نيست كه بشنود يا نه مگر در نماز هاي فرضي و نماز جمعه وعيدين 
روايت سوم : علي بن ابي طلحه مي گويد كه بن عباس فرمودند : عن بن عباس في قوله تعالي و إذا قرئ القرآن فاستمعوا له وانصتوا يعني في الصلوة المفروضة ( كتاب القرآة ص 73 ) كه اين آيه براي نماز هاي فرضي نازل شده است . 
4 –اثر خلفآء راشدين : 
امام عبدالرزاق از موسي بن عقبه روايت مي كند كه : إن أبابكر و عمر و عثمان كانوا ينهون عن القرآة خلف الإمام كه ابوبكر و عمر و عثمان از قرائت كردن پشت امام منع مي كردند . ( عمدة القاري ج3 ص 67 – اعلاء السنن ج4 ص 85 ) 
امام عبدالرزاق از داوود بن قيس و او از محمد بن عجلان روايت مي كند كه : قال علي من قرأ مع الإمام فليس علي الفطرة كسي كه پشت امام قرائت مي كند او بر فطرت نيست . ( الجوهر النقي ج 2 ص 169 ) 
مسلك ائمه اربعه در اين مورد : 

مسلك احناف ::: نزد امام ابو حنيفه و امام ابو يووسف وامام محمد رحمهم الله در هر حالت چه نماز هاي سري و جهري خواندن فاتحه مكروه مي باشد چنانچه امام محمد در كتاب خود بنام كتاب الآثار مي فرمايد ::: لانري القرائة خلف الامام في شي ء من الصلوات يُجهر فيها أو يسر . ما در هيچ نمازي پشت سر امام خواندن فاتحه را جائز نمي دانيم خواه جهري نماز يا سري 
مسلك مالك :::::: نزد امام مالك هم خواندن فاتحه پشت سر امام براي مقتدي مكروه مي باشد خواه او قرائت امام را بشنود يا نشنود .ليكن خواندن فاتحه در نماز هاي سري مستحب مي باشد همانطور كه در كتاب الفقه علي المذاهب الاربعه جلد 1 صفحه 254 مي فرمايد . المالكية : قالوا تُكره القرائة للمأموم في الصلوة الجهريه وإن لم يسمع او سكت الامام مالكي ها مي گويند در نمازهاي جهري خواند فاتحه براي مقتدي مكروه مي باشد اگر چه او قرائت امام را نمي شنود يا امام سكته مي كند .
مسلك شافعي ::::نزد امام شافعي بنا به قول بعضي خواندن فاتحه پشت سر امام واجب مي باشد همانطور كه امام نووي رحمه الله مي فرمايد :وقال النووي في شرحه قد ذكرنا ان مذهبنا وجوب قرائة الفاتحه علي الماموم في كل الركعات من الصلوة السريه والجهريه ( المجموع جلد 3 صفحه 365 ) اما اصل نظريه امام شافعي در كتاب خود ايشان اين است كه خواندن فاتحه در نماز هاي جهري لازم نيست ولي در نماز هاي سري خوانده شود . همانطور كه در كتاب امام شافعي كتاب ام جلد 7 صفحه 153 مي فرمايد : و نحن نقول كل صلوة صليت خلف الامام والامام يقرأ قرائة لا يسمع فيها قرأ فيها . ما مي گوييم هر نمازي كه پشت سر امام خوانده مي شود وآواز امام شنيده نمي شود مقتدي قرائت بكند . 
مسلك حنابله :::: نزد امام احمد بن حنبل اگر مقتدي قرائت امام را مي شنود خواندن فاتحه براي مقتدي جايز نيست ولي اگر آواز امام را نمي شنود فاتحه را قرائت نمايد ليكن در نماز هاي سري هم خواندن فاتحه مستحب مي باشد . همانطور كه در كتاب المغني جلد 1 صفحه 206 مي فرمايد . : والمأموم اذا سمع قرائة الإمام فلا يقرأ بالحمد ولا بغيرها وقتي مقتدي آوتز امام را مي شنود نه فاتحه را بخواند نه سوره اي ديگر
خلاصه بحث را مي خواهم با مطلبي از كتاب هداية المعتدي في قرائة المقتدي نوشته قطب الأقطاب علامه رشيداحمد گنگوهي تمام نمايم كه خلاصه آن اين است كه : در نماز آنچه امام قرائت مي كرد مقتدي هم پشت سر آن مي خواند و اين مسئله در وران اوليه بود تا با اين تكرار مردم سوره ها را حفظ نمايند ولي بعد از مدتي وقتي رسول مقبول صلي الله عليه وسلم فرمودند : لاتفعلوا إلا بأم القرآن خواندن سوره پشت امام منسوخ وفقط فاتحه مباح گشت و مردم فقط فاتحه را پشت امام مي خواندند و بعد از مدتي وقتي رسول مقبول حديث : مالي أنازع القرآن را فرمودند را بيان نمود حضرت ابو هريره رضي الله عنه مي فرمايد مردم خواندن فاتحه را هم ترك كردند و حديث خواندن فاتحه منسوخ گرديد . وعلامه آلباني دركتابش اصل صفة صلوة النبي ج 1 ص 321 تا 364 تح باب به نام نسخ القرائة وراء الامام في الجهريه . حديث عباده را منسوخ مي داند و احناف آخرين عمل پيامبر صلي لله عله وسلم را عمل مي كنند همانطور كه در اوايل در هر بالا وپائين رفتن در نماز رفع يدين وجود داشت ولي كم كم منسوخ شدند وفقط رفع يدين در تكبير تحريمه ماند واحناف بر اين آخرين عمل عامل هستند در قرائت هم به آخرين عمل پيامبر عامل مي باشند . .
دلايل غير مقلدين براي جواز قرائت خلف الإمام. 
اولين و صحيح ترين حديثي كه غير مقلدين براي فرضيت قرائت فاتحه خلف الامام ارائه مي دهند حديث عباده رضي الله عنه مي باشد كه به اين صورت مي باشد . 
أخبرنا عَبْدُ الْجَبَّارِ بْنُ الْعَلاءِ ، أخبرنا سُفْيَانُ ، حَدَّثَنِي الزُّهْرِيُّ (ح) وحَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، وَأَحْمَدُ بْنُ عَبْدَةَ ، وَسَعِيدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَخْزُومِيُّ ، وَمُحَمَّدُ بْنُ الْوَلِيدِ الْقُرَشِيُّ ، قَالُوا : حَدَّثَنَا سُفْيَانُ ، عَنِ الزُّهْرِيِّ ، عَنْ مَحْمُودِ بْنِ الرَّبِيعِ ، عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ ، عَنِ النَّبِيِّ ، قَالَ : لا صَلاةَ لِمَنْ لا يَقْرَأُ بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ هَذَا حَدِيثُ الْمَخْزُومِيِّ ، وَقَالَ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ : يَبْلُغُ بِهِ النَّبِيَّ ، وَقَالَ أَحْمَدُ وَعَبْدُ الْجَبَّارِ : عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ رِوَايَةً ، وَقَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْوَلِيدِ : لا صَلاةَ إِلا بِقِرَاءَةِ فَاتِحَةِ الْكِتَابِ .
(صحیح ابن خزیمه/ کتاب صفت نماز)
ولي اين حديث براي آنها فايده اي نمي دهد چون : حديث عباده هم كه در مورد مقتدي نيست بلكه در مورد منفرد وامام است در موطأ امام مالك كتاب الصلوه باب ما جاء في ام القرآن صفحه 66 مي فرمايد : إن هذا الحديث في حق المنفرد . وقال امام احمد بن حنبل انه في حق المنفرد ( جامع الترمذي كتاب الصلوه باب ترك القراءه خلف الامام اذا جهر باالقرائه .. وقال سفيان لمن يصلي وحده ( سنن ابي داوود كتاب الصلواه باب من ترك القرآءه في صلوته جلد 1 صفحه 126 ... علامه بن قدامه مي گويد : فاما حديث عباده الصحيح فهو محمول علي غير المأموم و كذالك حديث ابي هريره ( المغني لابن قدامه كتاب الصلوه قرائه الماموم جلد1 صفحه 638 )
دومين حديثي كه براي فرضيت قرائت فاتحه ارائه مي دهند اين حديث است
حديث كه غير مقلدين از ابو هريره نقل مي كنند كه در آن كلمه في نفسك استفاده شده است يعني : اب ذكر لفظة رويت عن النبي r في ترك قراءة فاتحة الكتاب بلفظ إدعت فرقة أنها دالة على أن ترك قراءة فاتحة الكتاب ينقص صلاة المصلي لا تبطل صلاته ولا يجب عليه إعادتها
2- أخبرنا يَعْقُوبُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الدَّوْرَقِيُّ ، أخبرنا ابْنُ عُلَيَّةَ ، عَنِ ابْنِ جُرَيْجٍ ، أَخْبَرَنِي الْعَلاءُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ يَعْقُوبَ ، أَنَّ أَبَا السَّائِبِ أَخْبَرَهُ ، سَمِعَ أَبَا هُرَيْرَةَ ، يَقُولُ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ : مَنْ صَلَّى صَلاةً لَمْ يَقْرَأْ فِيهَا بِأُمِّ الْقُرْآنِ ، فَهِيَ خِدَاجٌ ، فَهِيَ خِدَاجٌ ، هِيَ خِدَاجٌ غَيْرَ تَامٍّ ، فَقُلْتُ : يَا أَبَا هُرَيْرَةَ ، إِنِّي أَكُونُ أَحْيَانًا وَرَاءَ الإِمَامِ ، قَالَ : فَغَمَزَ ذِرَاعِي ، وَقَالَ : يَا فَارِسِيُّ اقْرَأْ بِهَا فِي نَفْسِكَ . 
اگر چه اين حديث صحيح مي باشد ولي نفعي براي آنها ندارد چون ::: مسئله قرائت في النفس كه در اين حديث آمده است منظور از آن اهسته خواندن پشت سر امام نيست چون اگر قرائت في النفس را اين جوري معني كنيم با آيه قرآن كه مي فرمايد گويد اذا قرئ القرآن فاستمعوا له وانصتوا لعلكم ترحمون واحاديث صحيحي مثل وَإِذاقَرَأَ فَأَنصِتُوا در تعارض مي شود لذا بايد تطذيق يا تاويل كرده شوند ولي تاويل و تطبيق دادن احاديث كار هر شخصي نيست و اين كار را فقهآء و محدثين كرام انجام داده اند ما نمي توانيم با هوي و هوس تشريح بكنيم بايد اقوال سلف را در نظر بگيريم اولا اين روايتي كه شما نقل كردين اگر چه صحيح مي باشد ولي اثر موقوفي از ابو هريره رضي الله عنه است و قانون محدثين وفقهآء است كه وقتي يك اثر موقوف با يك حديث مرفوع در تعارض مي باشد حديث مرفوع ترجيح داده مي شود و حديث ابو موسي اشعري صحيح ومرفوع مي باشد . قانوني كه امام نووي در شرح مسلم جلد 2 صفحه 265 در باره تعرض يك حديث موقوف با حديث مرفوع مي فرمايد مُتَأَوَّل أَو مَردُود وقتي حديث موقوف با مرفوع در تعارض باشد يا بايد تاويل شود و يا موقوف از نظر عمل مردود شمرده مي شود 
دوما : كلمه في نفس در زبان عربي تنها به معني آهسته خواندن نيست بلكه گاهي بمعني تنها خواندن هم مي آيد مثلا الله تعالي در قرآن پاك در سوره نسآء مي فرمايد قُل لَهُم فِي أَنفُسِهِم قَولَا بَلِيغَا . يعني اي رسول اكرم شما هر يك از آنها را تنها تبليغ نمائيد . ودر اين آيه في انفسهم به معني تنهايي آمده است و اين كلمه را در اين آيه مفسريني چون قاضي بيضاوي و صاحب روح المعاني و امام رازي در تفسير كبير جلد 3 صفحه 370 و امام عربيت علامه زمخشري در تفسير كشاف جلد 2 صفحه 371 به تنهايي معني نموده اند . و في نفسي را حضرت عبدالله بن عباس رضي الله عنه هم به معني تنهايي معني نموده اند ببينيد فتح الملهم شرح مسلم جلد 2 صفحه 28 ودر حديث قدسي كه در بخاري جلد 2 صفحه 1101 و مسلم جلد 2 صفحه 343 و مسند احمد جلد 3 صفحه 138 آمده است الله تعالي مي فرمايد : فَإِن ذَكَرَنِي فِي نَفسِهِ ذَكَرتُهُ فِي نَفسِي و..... يعني وقتي بنده اي مرا به تنهايي ياد مي كند من هم او را بتنهايي ياد مي كنم و در اين حديث چون كلمه في نفسه در مقابل في ملأئه آمده است و معني ملأئه جمع است لذا ترجمه نفسه تنها يي مي شود و در حديث كنز العمال در اين حديث از كلمه خَالِيَا استفاده شده است وبه معني تنهايي مي باشد و در قاموس هم معني في نفسه تنهايي آمده است ( فصل الخطاب صفحه 72 ) لذا اگر اين حديث اشما تاويل نشود وبه معني تنهايي ترجمه نشود با آيه قرآن واحاديث صحيح در تعارض مي شود و اثر موقوفي كه شما نوشتين اين جور معني مي شود كه شما قرائت نكنيد مگر زماني كه تنها نماز مي خوانيد و اين معني با آيه قرآن واحاديث صحيح هم معني شده و اين كاريست كه قهاء انجام داده اند ولي از چشم دشمنان فقهآء بدور مي باشند وديدن اين مسايل چشم بصيرت مي خواهد كه دشمنان علما از اين بصيرت خالي مي باشند . 
سوما : كلمه نفسه در زبان عربي گاهي به معني تفكر و تدبر مي آيد و جمله حديث كه شما آورده ايد همين معني را مي دهد و با دلايل فقها هم خواني دارد اگر حديث شما را اين جور معني كنيم كه في نفسه بمعني آهسته خواند باشد شما اين حديث بخاري شريف را چكار مي كنيد كه مي فرمايد و حضرت قتاده روايت مي كند : إِذَا طَلَّقَ فِي نَفسِهِ فَلَيسَ بِشَيء ( بخاري جلد 2 صفحه 794 ) يعني اگر انسان در فكر و خيال خود زن خود را طلاق بدهد ارزش ندارد و طلاق واقع نمي شود ولي اگر به طريق شما معني شود يعني اگر كسي آهسته زنش را طلاق بدهد واقع نمي شود و اين را خود شما هم قبول نداريد لذا في نفسه به معني تفكر و خيال مي آيد يعني انسان پشت سر امام قرائت نكند بلكه در خيال خود روي آيات تفكر و تدبر نمايد در مسلم شريف حديثي مي آيد كه مي فرمايد يَوُمُّ القَوم أَقرَأَهُم لِكِتَابِ الله ( مسلم جلد 1 صفحه 236 – ابوداوود جلد 1صفحه 93 – ترمذي جلد 1 صفحه 32 ) يعني امام و پيشواي قوم كسي است كه در كتاب الله بيشتر تدبر و تفكر نمايد . و كلمه أَقرَأَهُم به معني تدبر آمده است نه زياد تلاوت نمودن و امام نووي به اين صورت شرح مي نمايد كه : وَأَجَابُوا عَنِ الحَدِيثِ بِأَنَّ الأَقرَأَ مِنَ الصَحَابَةِ كَانَ هُوَ الأَفقَه ( جلد 1 صفحه 236 ) و او جواب حديث را به اين صورت داده اند كه در بين صحابه كسي كه أقرأ بود او أفقه بوده است . و در تاج العروس آمده است كه أَقرَأَ أَصحَابه وَأَتقَنَ لِلقُرآنِ وَأَحفَظَ يعني امام كسي است كه در قرآن بيشتر تدبر مي كند وبيشتر حاظ باشد و در نهايه جلد 4 صفحه 267 آمده است كه إِذَا قَرَأتَهَا فِي نَفسِكَ لَم يَكتُبَاهَا يعني وقتي شما در نفس ياد مي كنيد كراما كاتبين آنها را نمي نويسند حال اگر معني نفس را مانند شما بگيريم يعني فرشته ها اگر كسي آهسته تلاوت وذكر نمايد آنرا نمي نويسند و يا معني نفس تدبر و تفكر است كه فرشته ها آنرا نمي نويسند . و در حديث از ابو سعيد آمده است كه وقتي شيطان در نماز در دل شما وسوسه انداخت كه وضوي شما شكسته است شما در نفس بگوئيد تو دروغ مي گويي ( بلوغ المرام صفحه 8 ) اگر نفس را بصورت شما معني كنيم يعني مقتدي مي تواند با زبان بصورت آهسته به شيطان بگويد تو دروغ مي گويي وضوي من نشكسته است يا معني آن تدبر و تفكر است كه در خيال خود تصور نمايد
لذا دوستان عزيز با فهم از مطالب بالا خواندن فاتحه خلف الامام بنا به مسلك احناف در نمازهاي جهري و سري مكروه مي باشد ودر مسلك امام مالك قرائت فاتحه در نمازهاي جهري مكروه و در نماز هاي سري جائز مي باشد و ائمه بزرگي چون امام اعظم و امام مالك و امام احمد عقيده دارند كه فاتحه خوانده نشود و اين سنت رسول مقبول مي باشد كه در طول تاريخ اسلام هيچ كسي اين عقيده اي كه غير مقلدين دارند كه هر كس فاتحه را نخواند نمازش باطل است را نداشته است و اين عقيده با جمهور صحابه و علماؤ و امت مخالف است

ترجمه کتاب : : : دوازده مسایل قسمت اول


بسم الله الرحمن الرحیم 
مقدمه 
اگر بحث و مناظرات چه در باره مسایل دینی یا دنیوی طبق اصول صورت گیرد مفید واقع می شوند و نتیجه می دهند و اگر بدون اصول صورت بگیرند بی نتیجه شده و ضایع کردن وقت است . لذا قبل از بحث و مناظره اهل سنت والجماعت با فرقه اهل حدیث باید اصول هر دو گروه مشخص شوند و تحریر شوند تا وقتی دو فریق در باره هر مسئله ی که مناظره یا بحث می کنند هر کدام مطابق با اصول خود حرف بزند و اصول خود را پایبندی نماید و از اصول خود خارج نشود . 
سه اصول غیر مقلدین از کتب معتبر آنان 
اصل اول : نزد اهل حدیث دلایل شرعی فقط قرآن وحدیث می باشد و دلیل سومی وجود ندارد و این ادعای خودشان می باشد .
اهل حدیث دارد دو اصول ******* فرمان خدا وفرمان رسول 
پیشوای غیرمقلدین مولانا محمد جوناگری در کتاب خود طریق محمدی صفحه 19 می نویسد : 
برادران : شما دو دست دارید وشریعت هم به شما دو چیز داده یکی کلام الله و دیگری حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم . ونه دست سومی وجود دارد ونه چیز سومی . 
اصل دوم : نزد اهل حدیث رأی وقیاس هیچ کس حتی نبی یا امتی حجت ومعتبر نیست .
پیشوای غیر مقلدین مولانا محمد جوناگری در کتاب خود طرریق محمدی صفحه 57 می نویسد : 
قیاس و اجتهادات واستنباطات ائمه و مجتهدین در کنار بلکه در شریعت اسلام اگر خود نبی اکرم صلی الله علیه وسلم بغیر از وحی چیزی بگوید برای ما حجت نیست 
جناب جوناگری در باره رأی پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم می نویسد : جای تعجب است در دینی که رأی نبی حجت نمی باشد دینداران رأی یک امتی را بعنوان حجت قبول می کنند . ( طریق محمدی صفحه 59 ) 
اصل سوم : نزد غیر مقلدین تقلید امتی شرک است . 
محقق بزرگ اهل حدیث مولانا ابوالحسن در کتاب الظفرالمبین صفحه 20 می نویسد :
در این هیچ شکی نیست که چه تقلید ائمه باشد یا هر کس دیگر او شرک است .
وهمچنین مولانا محمد جوناگری در جواب سوالی که از او شده بود در باره این که : آیا صحیح است که اگر یک اهل حدیث پدرش حنفی بوده ومرده این دعا را نخواند رَبِّ اغفِرلِی وَلِوَالِدَّیَّ ؟ در جواب می نویسد : دعای مغفرت برای مشرکین نا جائز است . ( سراج محمدی صفحه 47 ) 
ودر صفحه 12 سراج محمدی با خط درشت قرمز رنگ نوشته است که "تقلید شرک است " محقق غیر مقلد مولانا ابوالحسن صاحب در این کتاب خود تقلید را به این صورت تعریف می کند که : تقلید یعنی قبول کردن حکم کسی بدون دلیل و دریافت نکردن این مسئله که این حکم خدا ورسول است یا نه ؟
( الظفر المبین 15 ) 
فائده اول : اثبات برای سه اصل 
چونکه غیر مقلدین این سه اصول بالای خود را علی الاعلان اظهار می کنند نیازی به ثابت کردن ندارند ولی باز هم ما حواله کتب شان را درج نمودیم و این مشتی از خروار بود حالا ببینیم که این کتب نزد اهل حدیث معتبر است یا نه به این موضوع توجه نمائید . 
29 مارچ 1937 کنفرانس سراسری در تمام هندوستان بر قرار نمودند و در آن مقاله ای از مولانا ابو یحیی امام خان نوشهری که مشتمل بر خدمات علمی اهل حدیث بود را شایع نمودند که آنرا در تمام هندوستان وبعد از جدایی پاکستان آنرا در پاکستان هم شایع نمودند. 
در این کتاب فهرستی از کتب اهل حدیث درج شده که از معتبرترین کتب آن جماعت هستند و حامل عقاید ومسایل آنان می باشند واگر این کتب از معتبرترین کتب شان نمی بودند آنان را در این مقاله معرفی نمی نمودند و این کتب همان کتبی هستند که ما حواله آنان را داده بودیم در مقاله خدمات علمی علماء اهل حدیث کتاب الظفر المبین صفحه 60 یاد شده و دو کتاب دیگر هم طریق محمدی در صفحه 72 و کتاب سراج محمدی در صفحه 69 درج شده اند . 
فائده دوم : غیر مقلدین قول و رأی هیچ امتی را بعنوان دلیل نمی توانند عنوان نمایند . 
چونکه نزد اهل حدیث تقلید امتی شرک می باشد و قیاس هم کار شیطان است و در دین چه نبی و چه امتی گفته هیچ کس حجت نیست لذا غیر مقلدین باید به این اصول خود پایبند بوده و برای صحت وضعف حدیث و تشریح آنان قول امتی ورأی هیچ کس را نمی توانند بعنوان دلیل پیش نمایند . وفقط قرآن وحدیث را ترجمه نموده وبه بهانه وضاحت وتشریح رأی وقول هیچ امتی را شامل ننمایند . 
وقتی که آنان حدیث را ترجمه می کنند برای طویل کردن مطلب خود تقریر را شروع می نمایند واین در حالی است که یا این تقریر رأی خودشان است یا شروح یک امتی ولی نام این را حدیث می گذارند . مثلا در باره حدیث : لاصَلوۀ لِمَن لَّم یَقرَأ بِفَاتِحَۀ الکِتَاب ( بخاری جلد 1 صفحه 104 ) بعد از ترجمه حدیث می گویند . نزد امام احمد و سفیان بن عیینه رحمهم الله این برای منفرد می باشد ( سنن ابی داوود جلد 1 صفحه 119 ) ( سنن ترمذی جلد 1 صفحه 71 ) یعنی نماز منفرد بغیر از خواندن فاتحه درست نیست اما نزد غیر مقلد ین در این حدیث لفظ ( مَن ) عام است و شامل مقتدی ، منفرد و امام می شود ولی این رأی خود غیر مقلد ین است ولفظ عموم را نه الله تعالی گفته و نه نبی او در حالی که غیر مقلد ین این را بعنوان حدیث یاد می کنند . لذا وقتی غیر مقلد ین قول امتی ویا رأی آنان را عنوان می نمایند ویا رأی خود را بیان می کنند چون نزد آنان تقلید شرک است و قیاس کار شیطان است و قول ورأی امتی هر کس هم که باشد حجت نیست آنان را بگوئید از این شرک و شیطنت توبه نموده بعد مباحثه را به پیش ببرید .

ترجمه کتاب : دوازده مسایل قسمت دوم



چهار اصول اهل سنت والجماعت

نزد هر چهار مذهب اهل سنت والجماعت چه حنفی باشد یا مالکی ویا شافعی باشد یا حنبلی دلایل استنباط و اثبات احکام چهار هستند . کتاب الله ، سنت رسول الله ، اجماع امت وقیاس شرعی یعنی بعضی از احکام شریعت توسط کتاب الله ثابت می شوند وبعضی دیگر توسط سنت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم و بعضی از آنان توسط اجماع امت به اثبات می رسند . و بعضی دیگر توسط قیاس شرعی .

منظور از قیاس شرعی این است که : حکمی که در کتاب و سنت مستور وپوشیده است را توسط قواعد کلی این مسئله غیر منصوص وپوشیده را حل نمودن و معلوم کردن حکم شرعی آن مسئله .

مثلا : در حدیث است که إِذاوَقَعَ الذُّبَابُ فِی الطَعَامِ فَاملُقُوهُ ( سنن ابن ماجه جلد1 صفحه 250 – شرح السنه جلد 1 صفحه 649 – سنن ابی داوود جلد 2 صفحه 181 – صحیح بخاری جلد 1 صفحه 467 ) یعنی وقتی که مگسی در غذای شما افتاد آنرا یک غوطه بدهید ( و بعد آنرا برون آورده غذا را بخورید )

حالا اگر در غذا کرم ، پشه یا کرم شب تاب و غیره بیفتد حکم آن چیست ؟

چونکه حکم این ها نه صراحتا در کتاب الله موجود است ونه در حدیث و اجماع امت . لذا فقهاء امت از طریق قیاس شرعی حکم آنرا بیان نموده اند مثلا در باره مگس و حکم شرعی که در باره آن است خوب تحقیق نموده اندو در این حکم به این قاعده کلیه رسیده اند که از افتادن مگس در غذا به این خاطر غذا حرام نمی شود که در آن جریان خون وجود ندارد لذا تمام حشراتی که در وجودشان جریان خون وجود ندارد حکمشان مانندحکم مگس است . یعنی آنرا بیرون آورده و غذا خورده شود . ولی غوطه دادن فقط خاصیت مگس است . چونکه در حدیث آمده است فَإِنَّ فِی إِحدی جَنَاحَیهِ سُمّا وَفِی الآخِرِ شِفَآء وَ إِنَّهُ یُقَدِّمُ السُّمَّ وَیُوَخِّرُ الشِّفَآءَ ( شرح السنه جلد 1 صفحه 649 ) یعنی در یکی از بالهای مگس سم وجود دارد ودر بال دیگر آن شفا ( پادزهر همان سم ) وقتی که مگس می افتد به طرف همان بالی می افتد که سم دارد لذا قبل از بیرون آوردن آن . بال شفای او را غوطه بدهید اما در بقیه حشرات این وجود ندارد لذا آنان غوده داده نمی شوند . مراد از قیاس شرعی فقط قیاس آرایی نیست طوری که غیر مقلدین فهمیدند وبنا به کج فهمی وغلط فهمی خود قیاس را بهانه نموده و مردم را از فقهاء ومجتهدین متنفر می کنند .

چند امور ضروری

امر اول : ( در هر فن رأی ماهرین آن فن اعتبار دارد )

سوال : آیا در هر فنی رأی هر کسی اعتبار دارد ؟

جواب : نزد اهل سنت والجماعت و نزد تمام عقلاء در هر فن فقط رأی ماهرین آن فن اعتبار دارد . مثلا در فن پزشکی رأی پزک متخصص معتبر است . ودر فن مهندسی رأی مهندسین با تجربه وماهر اعتبار دارد . و در فن زراعت رأی زارعین ماهر معتبر و در علم صرف و نحو رأی ماهرین لغت معتبر است ودر موضوع ضعف وصحت احادیث رأی ماهرین حدیث معتبر است .

امر دوم ( ماهرین حدیث دو قسم می باشند )

سوال : ماهرین حدیث چند قسم هستند ودایره کار هر کدام تا چه حد است ؟

جواب : ماهرین حدیث بر دو قسم می باشند . که عبارتند از مجتهدین و محدثین .

مهارت محدثین ودایره تحقیق آنان فقط در اسناد والفاظ محدود می باشد یعنی آنان بوسیله اجتهاد خود حالات تاریخی راویان حدیث را مشخص می کنند ودرجه سند آنرا متعین می نمایند . که این سند موضوع است یا غیر موضوع ؟ صحیح است یا غیر صحیح ؟ ودر بین غیر صحیح آیا حسن است یا ضعیف ؟ درجه صحت وضُعف آن چقدر است ؟ .ودر بعضی مواقع محدث اختلاف موجود در االفاظ حدیث را که توسط راویان مختلف بیان شده اند را مشخص می نمایند . مثلا در روایت فلانی به این الفاظ موجود است ودر روایت فلان راوی این الفاظ موجود می باشد . .

در حالی که دایره تحقیق مجتهدین وسیع تر می باشد و آنان در پنج امور تحقیق می نمایند .

1 – ثبوت وعدم ثبوت . یعنی موضوع است یا غیر موضوع .

2 – تشریح و توضیح معانی احادیث

3 – معمول به بودن حدیث یا غیر معمول به بودن آن . یعنی در درجه عمل این حدیث متروک است یا غیر متروک .

4 – تعیین نمودن حیثیت حکم شرعی موجود در حدیث . یعنی فرض است یا واجب ؟ سنت است یا مستحب ؟ مباح است یا مکروه ؟ مکروه تنزیهی است یا مکر وه تحریمی یا حرام ؟

5 – احادیثی که متعارض هستند دور نمودن تعارض آنان

برای تحقیق این امور پنجگانه هر مجتهدی برای خود اصولی دارد ودر اصول امام ومجتهد ما سیدنا امام اعظم ابو حنیفه رحمه الله در این امور پنجگانه ودر کنار تحقیق اسناد آثار صحابه را هم بنیاد قرار داده است ولی اگر در موردی آثار صحابه وجود نداشته باشد از اصول اجتهادی مأخوذ از قرآن وسنت ومهارت فقهی و صلاحیت اجتهادی خود استفاده نموده اند . وبعد از امام اعظم رحمه الله فقهآء دیگر احناف آثار تابعین را هم بنیاد تحقیق خود قرار داده اند . لذا برای عمل بر حدیث همان کتبی بیشترمفید است که بیشترین آثار صحابه وآثار تابعین را درا باشد .مانند کتاب الآثار للامام محمد ، کتاب الآثار للإمام أبی یوسف ، موطأ إمام محمد ، موطأإمام مالک ، طحاوی شریف ، مصنف ابن أبی شیبه و مصنف عبدالرزّاق .

پس امام أعظم أبو حنیفه و دو شاگر بزرگوار او امام محمد وابو یوسف رحمهم الله توسط تحقیق از آثار صحابه وتابعین احادیثی را مه معمول بها قرار داده اند و احکاماتی که از آنها ثابت می شدند را ترتیب وار به بهترین صورت از کتاب الطهارۀ گرفته تا کتاب المیراث در ابواب مختلف جمع آوری نموده که این مجموعه از احکام شرعی را در اصطلاح شرعی فقه می نامند .